امتیاز شما 0
0
مقالات (انیمه)

10 بهترین بک استوری شخصیت های Avatar: The Last Airbender

در طول سه فصل، یا «کتاب‌ها»، آواتار: آخرین هواساز عمیقاً بازیگران اصلی شخصیت‌ها، قهرمانان و افراد شرور را توسعه داد. این باعث شد که همه شخصیت‌ها جذاب و جذاب باشند و به هر یک از آن‌ها یک جدول زمانی کامل از جایی که بوده‌اند و تأثیر آن بر زمان حال ارائه می‌دهد. یک داستان پس زمینه خوب همچنین می تواند خود جهان را گسترش دهد و برخی مضامین را در طول مسیر تقویت کند.

آواتار از طریق ترکیبی از نمایش و برخی سکانس‌های فلاش بک، داستان‌های فوق‌العاده شخصیت‌هایش را گسترش داد تا مستقیماً به طرفداران کارتونی نشان دهد که چه اتفاقی برای این شخصیت‌ها در شکل‌گیری‌ترین سال‌هایشان افتاده است. آن فلاش بک های جذاب همه چیز داشت، از عشق خانوادگی و فقدان دلخراش گرفته تا اعمال وحشیانه خم شدن و لحظات رها شدن یا احساس گناه. همه اینها ضروری بود که بهترین شخصیت‌های آواتاررا در افرادی که امروز هستند بسازند.

10 تای لی بدون اینکه احساس کند یک شخص واقعی است بزرگ شد

تای لی کسی نیست که با آن مطابقت یا ترکیب شود

تای لی در Avatar: The Last Airbender از پایین به دستانش نگاه می کند.

داستان پس زمینه خود تای لی در آواتار ممکن است در میان بهترین های این کارتون رتبه آخر را داشته باشد زیرا بسیار کوتاه و سرراست است، اما همچنان برای شخصیت معنادار است. در قسمت ساحل با عنوان ساده "ساحل"، اعضای تیم زوکو داستان‌های دردناک خود از جمله تای لی را به اشتراک گذاشتند. زندگی او فقط یک چرخ دستی و سرگرمی نبود، زیرا او در جوانی به عنوان یکی از هفت خواهر یکسان دچار بحران هویت بود. به قول خود تای لی، او نمی‌توانست بخشی از یک مجموعه همسان را تحمل کند، و حتی اینطور احساس نمی‌کرد که یک انسان کامل است. تای لی برای اینکه خودش را پیدا کند، خودش به این نتیجه رسید، که او را به سیرک آورد، مکانی عالی برای بیان آزادانه برای همه. برخی او را به خاطر آن مسخره کردند، اما تای لی به این هویت نیاز داشت و این به آرامش ذهن او کمک کرد.

9 رنج ظریف مای می تواند برای برخی بسیار مرتبط باشد

والدین سرسخت، مای را ملایم و ساکت ساختند

Mai در حالی که چاقوهای پرتابش را در آواتار: آخرین هواساز بلند می کند، لبخندی خفیف دارد.

تای لی تنها دوست آزولا نبود که در آن جلسه کنار ساحل در اطراف آتش کمپ، شهامتش را ریخت. به طور معمول، مای ساکت می‌ماند و عمداً بیان نمی‌کند، اما وقتی تحت فشار قرار می‌گیرد، در مورد داستان خود برای تای لی، زوکو و آزولا صحبت می‌کند تا بشنوند. مای به عنوان تنها فرزند لوس پدر و مادرش بزرگ شد، به شرطی که سکوت کند و شغل مهم پدرش را مختل نکند. مای از همان دوران کودکی توسط والدین سخت‌گیرش آموخته شد که در حین حفظ وجهه‌اش، خود را متمایز نکند یا ریسک نکند، و او این را تا حد زیادی درونی کرد. این همچنین باعث می‌شود که داستان پس‌زمینه مای به یکی از واقع‌گرایانه‌ترین و مرتبط‌ترین داستان‌ها در آواتار تبدیل شود، زیرا روش‌های تربیتی سخت‌گیرانه و سخت‌گیرانه برای یک کودک آرام به سختی منحصر به فانتزی یا داستانی است.

8 داستان پس زمینه پرنسس یو شامل بدترین ترس یک والدین جدید است

زندگی پرنسس یو با امیدی تازه آغاز شد

روح پرنسس یو در مقابل سوکا در آواتار: آخرین هواساز.

شاهزاده یوئه از قبیله آب شمالی چند بار به گروه Aang کمک کرد، و در آخرین لحظات خود، با تبدیل شدن به روح ماه در زمان بحران، به تمام جهان کمک کرد. یو تنها فردی در کل قبیله آب بود که می توانست چنین کاری انجام دهد، و داستان کوتاه و در عین حال جذاب او توضیح داد که چرا. همانطور که یو قبلاً به سوکا گفته بود، ارواح از زندگی او در هنگام تولد محافظت کردند، روندی که موهای او را سفید کرد. یوه هنگام تولد گریه نکرد و حتی چشمانش را باز نکرد و والدینش از اینکه دختر تازه متولد شده شان در شرف مرگ است وحشت داشتند. این بدترین ترس پدر و مادر جدید بود، اما ارواح رحم کردند، و رئیس آرنوک فهمید که دخترش با زمان قرضی زندگی می کند. مطمئناً، وقتی روح ماه به دست دریاسالار ژائو مرد، یو می‌دانست که باید چه کار کند، اما هنوز هم باید قلب والدینش را به شدت آزرده باشد.

7 سوکا یاد گرفت بدون مادر بزرگ شود

سخت بود، اما سوکا تحمل کرد

Image

سوکا و خواهر کوچکترش کاتارا ممکن است پیشینه ای را به اشتراک گذاشته باشند، اما آنها به شیوه های متفاوتی نسبت به آن واکنش نشان دادند، بنابراین طرفداران ممکن است آنها را دو داستان مرتبط اما متمایز در نظر بگیرند. چندین سال پیش، مهاجمان جنوبی به قبیله آب جنوبی حمله کردند و آخرین واتربندر را در آنجا جستجو کردند و کیا شجاع برای محافظت از دخترش کاتارا به مهاجمان خود دروغ گفت. پسر و دختر کیا هر دو ویران شده بودند، اما تأثیر متفاوتی روی آنها گذاشت. سوکا به طرز وحشتناکی دلتنگ مادرش می شد، اما به اندازه کاتارا آن را بیان نمی کرد. در عوض، همانطور که سایر سکانس های فلاش بک سوکا نشان داد، او سعی کرد با بزرگ شدن سریع و تبدیل شدن به یک جنگجو/رهبر قبیله خود جبران کند. او خود را تحت فشار قرار داد تا به نسخه ای مینیاتوری از پدر قهرمانش هاکودا تبدیل شود، و در حالی که این تلاشی نجیب بود، سوکا اغلب شکست می خورد. این فقط باعث شد تا سوکا به عنوان پسری شجاع و در عین حال غمگین که تلاش می‌کند معنای زندگی فعلی‌اش را بیابد، دلسوزتر شود.

6 کاتارا چهره جدید مادر خانواده اش شد

کاتارا برای احترام به مادرش گردنبند کیا را می‌بندد

Katara bloodbends در Avatar: The Last Airbender.

کاتارا داستان دلخراشی را با برادرش سوکا به اشتراک گذاشت و واضح است که مرگ کیا حتی بیشتر از سوکا بر او تأثیر گذاشته است. برای یک چیز، این کاتارا بود که مادرش را فقط چند ثانیه قبل از مرگ کیا دید و این کاتارا بود که افسر آتش‌نشانی را دید که جان کیا را گرفت. بیشتر از همه، کاتارا گردن بند مادرش را برای احترام به او انداخت، غافل از اینکه آن گردنبند واقعاً چه معنایی دارد. داستان پس زمینه کاتارا کل قسمت "مهاجمان جنوبی" را هدایت کرد، زمانی که او با زوکو نجات یافته در سراسر جهان برای یافتن قاتل کیا سفر کرد. برای مدتی، کاتارا مملو از افکار انتقام خونین بود، همه اینها با نشان دادن داستان پس زمینه او برای افزایش خطرات احساسی. با این حال، در لحظه حقیقت، کاتارا متوجه شد که انتقام آن را در خود ندارد، بنابراین مأموریت را رها کرد و به راه افتاد.

5 Toph Beifong راه جدیدی از زندگی با Badger-Moles را پذیرفت

Toph مجبور بود آن را از همه مخفی نگه دارد

Image

میانه بهترین پس زمینه در آواتار ممکن است با تراژدی یا فداکاری مشخص نشود، اما بینش شگفت انگیزی از مبانی واقعی خم شدن ارائه می دهد. بر خلاف بسیاری از خم کن ها که از مربیانی مانند پاککو و راهب گیاتسو یاد گرفتند، جوان توف بیفونگ یاد گرفت که زمین را از خود خال های گورکن خم کند. آن مخلوقات مانند تاف کور بودند، بنابراین جهان را با خم شدن خود حس می کردند در حالی که توف از آنها تقلید می کرد. این روش Toph برای تعامل با جهان بود و تقریباً مانند یک سبک زندگی نیز بود. جالب ترین بخش این واقعیت بود که توف همه اینها را از والدین و مربی زمین خمش پنهان کرد و باعث شد فکر کنند او کودکی درمانده است. توف دو زندگی کرد و این فشار در نهایت به او رسید. اکنون او آماده است تا با Aang بجنگد و جهان را نجات دهد، حتی اگر به معنای فرار از خانه باشد. نکته قابل توجه، Toph در نهایت احساس بدی نسبت به آن داشت، و متوجه شد که با ناپدید شدن به والدین دلسوز خود آسیب رسانده است.

4 آواتار روکو با حسرت تلخ به دوران حرفه ای خود نگاه می کند

آواتار روکو همه چیز را داشت، اما هنوز هم میراثی را پشت سر گذاشته است

آواتار روکو با اژدهایش در نزدیکی پوزخند می‌زند.

از آنجایی که آواتار روکو درست قبل از شروع جنگ صد ساله درگذشت، زندگی او به طور کامل از طریق فلاش بک ها و نمایش، بیشتر به نفع Aang مورد بررسی قرار گرفت. این شامل یک سکانس فلاش بک بسیار آموزنده در قسمت "آواتار و ارباب آتش" بود، جایی که طرفداران شروع سلف Aang را در قلب ملت آتش دیدند. برای چند سال، همه چیز خوب به نظر می رسید زیرا روکو بر چهار عنصر تسلط داشت و به خانه بازگشت تا ازدواج کند، اما پس از آن او و دوستش سوزین با هم درگیر شدند زیرا دومی شروع به ساختن مستعمرات در پادشاهی زمین کرد. در نهایت، روکو توسط سوزین در آن جزیره آتشفشانی مورد خیانت قرار گرفت و به حال خود رها شد و آخرین فرصت خود را برای کشتن سوزین و جلوگیری از جنگ وحشتناک از دست داد. روکو فکر می‌کرد که به درستی رحم می‌کند، اما به عقب نگاه کرد، متوجه شد که آنقدر کند بوده که نمی‌تواند قاطعانه عمل کند، و عمیقاً از این کار پشیمان شد.

3 آیرو پس از مرگ لو تن، مردی تغییر یافته بود

Iroh عشق تحقق یافته مهمتر از پیروزی است

Iroh smileing in the Earth Kingdom در Avatar: The Last Airbender.

عموی دلسوز زوکو مردی عاقل و خیرخواه بود که همیشه به دنبال صلح و عدالت فراتر از تسخیر بود، اما همانطور که تاریخچه او نشان می دهد و همانطور که زوکو یک بار اظهار داشت، او گذشته پیچیده ای داشت. آیرو از نظر اخلاقی در حرفه خود مبهم بود، پدری دوست داشتنی و عموی دلسوز بود و همچنین فرماندهی محاصره با سینگ سه را برعهده داشت که تقریباً به سقوط شهر منجر شد. مرگ پسر جوان آیرو، لو تن، همه چیز را تغییر داد و باعث شد آیرو محاصره خود را رها کند و به درون نگری جدی بپردازد. او پس از مرگ پدرش آزولون مدعی لباس پروردگار آتش نشد، در عوض ذهنیت جدیدی از وحدت، هماهنگی و مهربانی را بیش از همه اتخاذ کرد. زمانی که زوکو سوزانده و تبعید شد، آیرو همان پدری دلسوز بود که زوکو به آن نیاز داشت، بسیار بیشتر از آنچه که اوزای می توانست باشد.

2 زندگی Aang با اخبار تکان دهنده زیر و رو شد

Aang نتوانست فشار ناگهانی را تحمل کند

Image

آواتار آنگ به عنوان قهرمان داستان، تضمین می‌کرد که داستانی معنادار و جالب داشته باشد، و کارتون، بیش از همه، در قسمت "طوفان" ارائه شد. بیش از یک قرن پیش، آنگ یک کوچ‌نشین هوایی ماهر اما معمولی بود، اما در سن 12 سالگی به او گفتند که آواتار بعدی اوست. Aang برای پردازش آن اخبار تکان دهنده کمی جوان بود و با توجه به جنگ صد ساله در افق، فشارها بسیار زیاد بود. حتی با راهنمایی و مراقبت راهب Gyatso، Aang برای سرنوشت جدید خود آماده نبود، بنابراین تصمیم جسورانه ای گرفت که شبانه فرار کند. قابل درک است که او آماده تحمل بارهای جدید خود نبود، که باعث پشیمانی و اندوه شدیدی شد که یک قرن بعد از خواب بیدار شد تا بفهمد در غیاب او چه اتفاقی افتاده است. این باعث شد که Aang مصمم شود به خاطر دنیا سخت بجنگد و برای بار دوم از سرنوشت خود فرار نکند.

1 به شاهزاده زوکو در 13 سالگی درس دردناکی آموختند

زوکو شخص خوبی بود که در لانه شر به دام افتاده بود

زوکو به تاج و تخت ملت آتش نگاه می کند

شاهزاده زوکو بهترین پیشینه را در تمام آواتار دارد که نقش مهمی در قوس رستگاری او داشت. فلاش بک های مختلف، از جمله در اپیزود "Zuko Alone"، زوکو را پسری خوش قلب به تصویر می کشد که متأسفانه در خانواده ای متولد شده است که می خواستند او بی رحم و شرور باشد. این امر زوکو را از همان ابتدا عمیقاً متعارض و گیج کرد و به اعتراض او به دستور نظامی ظالمانه و مجازات آگنی کای او ختم شد. زوکو به عنوان بهایی که باید برای دفاع از آنچه درست بود بپردازد آسیب دید. این او را تبدیل به نسخه ای شرور و خودخواه از خود کرد که معتقد بود گرفتن آواتار باعث بازگرداندن افتخار او می شود، اما این یک بن بست بود. در بحرانی‌ترین لحظات زوکو، او گاهی اوقات به ریشه‌های خود و معنای همه آن فکر می‌کرد و این به او کمک کرد تا از آیرو پیروی کند تا به شاهزاده نجیب و پروردگار آتش تبدیل شود که همیشه قرار بود باشد.

نظرات

نظر خود را به اشتراک بگذارید

امتیاز شما 0