
پیوندهای سریع
موارد زیر حاوی اسپویلهایی برای From فصل 3، قسمت 10 "Revelations: Chapter Two" است که در یکشنبه، 24 نوامبر در MGM+ نمایش داده شد
پس از سالها رمز و راز و نظریههای طرفداران، From به تازگی پاسخهای مهمی را ارائه کرد. قسمت پایانی فصل 3، با عنوان مناسب "Revelations: Chapter Two"، برخی از ایده هایی را که در حال شکل گیری بودند تأیید کرد، و به گمانه زنی های خاصی پایان داد. شاهماهیهای قرمز باهوش در نهایت رد شدند و نظریههایی مانند اینکه تابیتا واقعاً خواهر ویکتور، الویز است، کنار گذاشته شد، در حالی که پاسخهای بزرگتر و جهانیتر داده شد.
اما مسلماً با هر افشاگری سؤالات جدیدی مطرح می شود. این نمایش ترسناک کند سوز از ساختن داستان های متقاعد کننده و درهم تنیده، جایی که مکاشفه ها شما را به فکر کردن حتی بیشتر دعوت می کنند، ابایی ندارد. اما، در حالی که بسیاری از سؤالات باقی مانده اند یا دوباره ایجاد شده اند، هنوز هم برخی از پاسخ های بسیار مهم را تأیید می کند که رمز و راز شهر و نفرین آن را در کنار هم قرار می دهند.
پاسخ های بزرگ در From قسمت آخر رسانده شد
پس از سالها نماد مرموز و رویاهای کریستوفر و جاسپر که جید را شکنجه می کنند. بعد از اینکه تابیتا توسط کودکان خاکستری و با ظاهر سوخته تسخیر شد. بعد از تعجب که "انگکوئی" - تنها چیزی که آن بچه ها می گویند - به چه معناست. پس از سردرگمی محض تابیتا در یافتن همان دستبندی که برای جیم ساخته بود بارها و بارها، فصل 3 فصل 3 از رازهای بسیار بزرگی را توضیح داد و مسیر نمایش، راز و رمز آن را آغاز کرد. راه حل آن در خانه.
به ویژه، این حقیقت را در مورد جید و تابیتا آشکار کرد که آنها قبلاً در این شهر بوده اند. در واقع، آنها بارها و بارها اینجا بوده اند. جید و تابیتا بعد از اینکه برای آخرین بار به آنها گفته شد "anghkooey" متوجه می شوند که این به معنای "به خاطر بسپار" است - و بنابراین آنها به یاد می آورند. آنها در واقع زمانی که بچه ها قربانی شدند و این همه چیز شروع شد، در اطراف بودند. آنها در آن زمان سعی کرده بودند (و شکست خوردند) بچه ها را نجات دهند، زیرا هر دو با هم یک دختر داشتند که گرفته شد و قربانی شد.
اخیراً جید و تابیتا به شکل کریستوفر و میراندا ساکن شهر بودند. یعنی جید کسی بود که پسر سفیدپوش از او ناامید شد و تابیتا در واقع مادر ویکتور است، به همین دلیل است که او همیشه از او دلجویی می کند. این همچنین یک سرنخ بسیار هوشمندانه را توضیح می دهد که بینندگان حتی نمی دانستند یک سرنخ است. ابژه نمادین کریستوفر و بخش بزرگی از شخصیت او یک آدمک بطن شناس به نام جاسپر بود. جید و جاسپر که هر دو انواع سنگ های قیمتی هستند، این ارتباط را بسیار جالب می کند! همچنین توضیح میدهد که چرا دستبندهای تکراری زیادی وجود دارد که تابیتا مدام پیدا میکند: زیرا بخشی از اعماق وجودش به یاد میآورد و او آنها را در هر زندگی میسازد.
معمای نتهای موجود در بطریها نیز حل شد. اعداد (یک تا ده، به اضافه دو عدد عقب مانده) با نت های مقیاس مرتبط هستند. هنگامی که آنها متوجه این موضوع می شوند، جید آهنگ را با ویولن روی درخت بطری می نوازد و بچه های "انگکوئی" را احضار می کند.
در همین حال، فاطمه سرانجام راز در حال رشد در درون او را به دنیا آورد. معلوم شد که نوزاد او واقعاً یک موقعیت بچه رزماری بوده است، زیرا او هیولای بدنام اسمایلی را به دنیا آورد که توسط بوید در فصل 2 کشته شده بود. هنگام زایمان، فاطمه همچنین حقیقت را در مورد آن فهمید. هیولاهای شهر چه کسانی هستند و چه کسانی هستند: آنها افرادی هستند که فرزندان خود را در ازای وعده زندگی ابدی قربانی کردند.
در نهایت، قابلیتهای جدید جولی در سفر در زمان از فصل 3، قسمت 8 "Thresholds" به شکل بزرگی ساخته شد. در صحنه پایانی اپیزود، جولی از آینده (تکان دادن باب، پوشیدن لباسهای مختلف، و خراشهای تازه روی صورتش) وحشتزده از جنگل بیرون میآید و به شدت تلاش میکند تا جیم را فراری دهد. او میگوید: «ایمن نیست - فکر میکنم این زمانی است که اتفاق میافتد. واضح است که او آنچه را که قرار است اتفاق بیفتد، دیده است که به لطف تواناییهای خود در راه رفتن در داستان/زمان انجام میشود. اگرچه او سعی می کند جیم را ترک کند، اما او توسط مرد مرموز زردپوش کشته می شود. پس از همه، ایتان به او هشدار داد: شما نمی توانید یک داستان را زمانی که از قبل نوشته شده است تغییر دهید.
کلید قبلی تابیتا و جید از قسمتها |
فصل، قسمت |
رتبهبندی IMDb |
---|---|---|
سفر طولانی روز در شب |
فصل 1، قسمت 1 |
8.0 |
کتاب 74 |
فصل 1، قسمت 6 |
7.3 |
غریبه ها در سرزمینی عجیب |
فصل 2، قسمت 1 |
7.8 |
روزی روزگاری... |
فصل 2، قسمت 10 |
7.9 |
وقتی می رویم |
فصل 3، قسمت 2 |
8.0 |
سوالاتی که درباره جید و تابیتا مطرح شد
به ویژه در رابطه با طبیتا، این موضوع چه تأثیری بر خانواده فعلی او خواهد داشت؟ جیم قبلاً برای یادگیری حقیقت چیزهای زیادی برای پردازش داشت -- و زمان کمی برای انجام این کار قبل از رسیدن به پایان ظاهری خود داشت. آیا جولی و اتان حقیقت را خواهند فهمید؟ و شاید حتی قانعکنندهتر، آیا ویکتور؟ به هر حال، این بدان معناست که او در تمام این مدت با مادرش وصل شده است. جولی و ایتان به طرز عجیبی خواهر و برادر ناتنی او هستند. و از آنجایی که مادرش تناسخ پیدا کرد و سپس دوباره با او متحد شد، آیا این در نهایت بخشی از گناهی که او در مورد مرگ او برای چندین دهه حمل می کرد را کاهش می دهد؟
در جنبهی تاریکتر چیزها، سؤالاتی در مورد دو الگوی شخصیت ایجاد میشود. اولاً ویکتور بارها گفته است که کریستوفر قبلاً خنده دار بود و مردم را به خنده می انداخت اما بعد از دیدن این نماد دچار وسواس شد و سپس پست شد. میراندا چنان از او ترسید که ویکتور و الویس را پنهان کرد. جید نماد را دیده و دچار وسواس شده است. آیا او روزی ظالم خواهد شد؟ یا حل معما او را از آن سرنوشت نجات داده است؟ دوم، میراندا الویس را از دست داد (توسط هیولاها کشته شد) و تابیتا نوزاد توماس را از دست داد (از روی میز افتاد.) از آنجایی که او دختر اصلی خود را به خاطر فداکاری که نتوانست جلوی آن را بگیرد، از دست داد، آیا این بدان معناست که او محکوم به از دست دادن یک کودک است. هر زندگی؟
ما اکنون می دانیم که هیولاها زندگی ابدی دارند، البته نسخه نفرین شده ای از آن، زیرا آنها فرزندان خود را قربانی کردند. آیا جید و تابیتا به دلیل مرگ دخترشان در یک چرخه محکوم به شکست مشابه گیر کردهاند، اما از هیولا در امان ماندهاند زیرا خودشان او را قربانی نکردند؟ و این مجموعه دیگری از سوالات را باز می کند. چه کسی در واقع در مورد تناسخ آنها به جز کودکان می داند؟ آیا پسر سفیدپوش می داند که آنها قبلاً چه کسانی بودند؟ آیا هیولاها؟
که ما را به سؤالاتی در مورد نقش تابیتا و جید در تکمیل داستان می رساند. در اپیزود اول، اتان ثابت کرد که این «جستجو» از منطق افسانهای پیروی میکند و اخیراً داستان قبلاً نوشته شده است. عناصر سفر در زمان فقط فراتر از آن هستند، به این معنی که آینده قبلاً گذشته را تحت تأثیر قرار داده و به طور مؤثری مهر و موم کرده است. در حالی که جولی نشان داده است که می تواند به عقب برود -- و بر زمان تأثیر بگذارد -- این احتمال وجود دارد که او دایره داستان را با ارائه "پاسخ هایی به پایان در ابتدا" ببندد. این امکان وجود دارد که او باشد. کسی که داستانی را برای کودکان تعریف می کند که به آنها امید می دهد، داستان نجات نهایی آنها که کل این کابوس دایره ای را آغاز می کند.
باز هم، همانطور که اتان می گوید، داستان از قبل نوشته شده است. بنابراین، آنها در گذشته، نیاز خواهند داشت تا هر آنچه را که در آینده برایشان اتفاق افتاده است، "نوشتن" کنند؟ چون در داستان قبلاً اتفاق افتاده و قابل تغییر نیست. اما آیا جولی واقعاً کسی است که این کار را انجام می دهد؟ یا حالا با افشای هویت تابیتا و جید، بالاخره یکی از آنها میتواند بچههای گذشته را آزاد کند و بعد از این همه سال داستان را برایشان تعریف کند؟
سوالاتی که ما هنوز درباره شهر و ساکنان آن داریم
فراتر از تابیتا و جید، سوالات بیشتری در مورد خود شهر باقی مانده است -- و ایجاد شده است. برای شروع، این همه از چه زمانی شروع شد؟ به نظر میرسد هیولاها متعلق به اوایل دهه 1960 هستند، اما دید جید از سربازان جنگ داخلی، و خاطرات سرکوبشده دوران کودکی تابیتا در سنگها نشان میدهد که او لباسهایی از اواخر دهه 1700 بر تن دارد. و وقتی نوبت به شهر کوچک می رسد، امیدواریم طرح غیرمعمول آن، از جمله تابلوی متل بدون متل را بررسی کنند.
بعلاوه، اگر تابیتا و جید بارها و بارها برگشته باشند، آیا آنها تنها هستند؟ بینندگان به سرعت متوجه الگوهای تکراری شدهاند، چه خالکوبی تفنگداران دریایی مارتین با قوس بوید، ورود (و مرگ) برایان و کلی در فصل 2 که با خاطره دردناک بوید از سربازی به نام برایان کلی، آکوستا و ماشه ابی استیونز مطابقت دارد. تشدید خوشحالی، یا حتی شباهت در سابقه خانوادگی و سفر به خودآگاهی بین جیم و هنری پس آیا شهر بارها و بارها به کهنالگوهایی از مردم یا همان روحهای تناسخ شده گوش میدهد؟ سارا صداهایی را میشنود، الگین روح بانوی کیمونو را میبیند (به هر حال او کیست؟)، و بوید پدر خاتری را میبیند و با او ارتباط برقرار میکند، شبیه کاری که جید با تام بارمن انجام میدهد. پس چگونه همه این حساسیت ها با هم هماهنگ می شوند؟ و آیا هیچ یک از مردم شهر هنوز خال هستند؟
ویکتور هنوز یک شخصیت بسیار کلیدی است، اما نقش او در کشف همه چیز چه خواهد بود؟ راز ماندگار شبی که همه مردند نیز وجود دارد. در کودکی، ویکتور در آن شب در زیرزمین پنهان شده بود، زیرا مادرش از کریستوفر می ترسید. صبح، همه کشته شده بودند، اما واقعا چه اتفاقی افتاد؟
به غیر از ویکتور، آینده برای سایر بازیگران اصلی نامشخص است. آیا الگین واقعاً از وحشیگری سارا جان سالم به در برد و اگر چنین است، آینده او چگونه خواهد بود؟ آیا هر یک از طرفین درگیر می توانند به طور کامل از آدم ربایی و شکنجه برگردند؟
در همین حال، تبعیت الگین از دستورات بانوی کیمونو، احتمال دیگری را باز می کند: اگر سارا با موفقیت ایتان را می کشت، چه اتفاقی می افتاد؟ و اگر زمان در اینجا اشتباه است، آیا واقعاً منظور "پسر" اتان بوده است؟ این می تواند به معنای ویکتور در کودکی یا... پسر سفیدپوش باشد.
بالاخره، آن مرد با کت و شلوار زرد کیست؟ ابتدا در یکی از نقاشیهای میراندا در زیرزمین هنری، ناخودآگاه او را دیدیم. اما او اولین بازی وحشتناک خود را در دقایق پایانی فینال انجام می دهد، گلوی جیم را کنده و طعنه می زند: "همسرت نباید آن چاله را حفر می کرد." آیا مرد زردپوش با پسر سفیدپوش مرتبط است یا پسر سفیدپوش رشد می کند تا به او تبدیل شود؟ برای اولین بار می آموزیم که پسر سفیدپوش در حال بزرگ شدن است. و نه تنها این، بلکه او نیز بدتر می شود. او دیگر نمی خواهد کمک کند و ویکتور ناراحت است که دیگر مانند دوستش رفتار نمی کند. آیا پسر سفیدپوش می تواند از یک محافظ بی گناه به عروسک گردان شیطانی ظاهری تبدیل شود؟
ممکن است زمان در از به پایان برسد، اما نکات ثابت خاصی وجود دارد که پس از نوشتن باید اتفاق بیفتند. پس با در نظر گرفتن این موضوع، آیا جیم واقعاً مرده می ماند یا جولی راهی برای نجات او پیدا می کند؟ و صحبت از جولی، دقیقاً از کی و کجا به گذشته سفر کرده است؟ چه چیزی صورت او را خراشید؟
در نهایت، هنوز سوالاتی در مورد هیولاها و ماهیت سرنخ های کوچک شهر باقی می ماند. از آنجایی که میدانیم هیولاها پس از اینکه بچههایشان را برای جاودانگی قربانی کردند، خلق شدند، آیا در نهایت به نوعی پنجه میمون تبدیل شد، «مراقب باشید چه آرزویی دارید» برای آنها؟ آنها از نظر فنی برای همیشه زندگی می کنند، اما در قالب هیولا گیر کرده اند. آیا آنها هرگز می توانند بمیرند؟ ما شاهد کشته شدن اسمایلی بودیم، اما او اکنون دوباره متولد شده است. آیا بند رستاخیز محافظت از خود برای هیولاها وجود دارد؟ یا این مورد دیگری است که زمان از کار افتاده است؟ در این مورد، آیا فاطمه دوباره اسمایلی را زنده کرد -- یا این اولین تولد او بود و خط زمانی او اکنون شروع به چرخش خواهد کرد؟
اگرچه ممکن است معمای اعداد بطری ها حل شده باشد، مجموعه دیگری از اعداد هنوز در نمایش وجود دارد: چهار، هفت و یازده. تیلی به داشتن چهار فرزند و هفت نوه اشاره می کند. وقتی جید بچه های قربانی را روی سنگ ها می بیند، هفت نفر هستند. هیولاها از فرکانس رادیویی 47 برای تمسخر شهر استفاده کرده اند. نام بسیاری از شخصیت های کلیدی با فرمول مطابقت دارد: جید چهار حرف دارد. میراندا و تابیتا هر دو هفت حرف دارند. کریستوفر، بوید استیونز، جیم متیوز و حتی مرد زردپوش همگی یازده حرف دارند. آیا این الگوهای عددی اهمیتی دارند؟
جای تعجب نیست که با پاسخ های پایانی، سؤالات حتی بیشتر شده است. اما این ماهیت نمایش جعبه رمز و راز است: باید شما را در حدس زدن نگه دارد. با پنج فصل برنامه ریزی شده گزارش شده -- و اعلامیه تمدید فصل 4 اخیر -- آنها دو سال دیگر فرصت دارند تا همه رازها را کنار هم بگذارند.
مطالب مرتبط
دیگران نیز خوانده اند
تازه های مقالات فیلم و سریال
محتوای خود را پیدا کنید
نظرات
نظر خود را به اشتراک بگذارید