
سه فصل از تابیتا متیوز را تحت تأثیر قرار داده است. سریال ترسناک MGM+ هر فصل تابیتا را به مسیرهای جدیدی می کشاند و فصل 3 چالش برانگیزترین فصل او بوده است. اولین فصل او را وارد دنیایی جداگانه کرد -- به معنای واقعی کلمه -- و از آن نقطه به بعد، او مجبور به کشف رازهای جدید، هم فراطبیعی و هم احساسی شد. اکنون فقط یک قسمت باقی مانده است، بنابراین آیا تابیتا و خانواده اش می توانند از آن جان سالم به در ببرند؟
در مصاحبه ای با CBR، کاتالینا ساندینو مورنو، ستاره از در مورد اینکه چگونه غیرقابل پیش بینی بودن نمایش در واقع به او به عنوان یک بازیگر کمک می کند، صحبت کرد. او همچنین در مورد سفرهایی که تابیتا انجام داده است، هم به تنهایی و هم با همسرش جیم، فکر کرد. و او شخصیتهایی را که بیشترین تأثیر را بر تابیتا داشتهاند، نشان داد، زیرا او به کاوش در همه (و همه چیز) در شهر ادامه میدهد.
CBR: با پیشروی پایان فصل 3 From، شخصیتهایی مانند تیان چن و دیل قبلاً مردهاند و به نظر میرسد که فرد دیگری به آنها ملحق شود. اینکه دائماً در معرض خطر کشته شدن قرار می گیرید، به عنوان یک بازیگر چه تأثیری بر شما دارد؟
کاتالینا ساندینو مورنو: من آن را دوست دارم. فکر میکنم این باعث میشود که شما بسیار حاضر شوید. چیزی شبیه زندگی است.نمی دانی فردا قرار است چه اتفاقی بیفتد. نمیدونی سه هفته دیگه چی میشه شما فقط باید در زمان حال زندگی کنید و حضور داشته باشید.
و من فکر می کنم این چیزی است که این نمایش را سرگرم کننده می کند، این است که شما نمی دانید که قرار است فصل دیگری زنده بمانید. اگر آن فصل را با زنده ماندن به پایان برسانید، خوب هستید. و سپس بیایید امیدوار باشیم که فصل بعدی شما را [نخواهد] بکشد و هیولاها وارد [برای] کشتن شما نشوند. این یک روش بسیار منحصربهفرد برای کار است، که برای من مهم نیست.
در مصاحبه قبلی خود با CBR، شما در مورد انتقال تابیتا از حضور در دنیای بیرون به بازگشت به شهر صحبت کردید. وقتی او برگشت، اوضاع بین او و جیم خوب نبود. وضعیت ازدواج آنها را که به پایان می رسد چگونه توصیف می کنید؟
برای صحبت در مورد ازدواجم در این فصل، باید درباره ازدواجم در تمام سه فصلی که با هم بودیم صحبت کنم. من کسی را نمی شناسم که بتواند بگوید طلاق یک راه آسان است. من فکر نمیکنم کسی که از دست دادن یک فرزند، و سرزنش همدیگر و داشتن این مشکلات با شریک زندگیاش، تجربهای آسیبزا را پشت سر گذاشته باشد، [میتواند] اینگونه باشد که «من با تو تمام شدهام». باید تصمیم بسیار سختی باشد. و سپس خود را در این دنیای گیر افتاده می بینند که تنها کار معقول این است که متحد شوند و این کار را انجام می دهند.
شما می بینید که این زوج فراز و نشیب هایی را پشت سر می گذارند و زیباست زیرا زندگی اینگونه است. من فکر می کنم که درگیری بزرگ در این زوج این است که جیم چقدر با همه چیز منطقی استاو باور نمی کند که او هیولاها را دیده است. او معتقد نیست که چیزی غیرطبیعی در این مکان وجود دارد، حتی اگر تا زمانی که آنها در آنجا بوده اند، بخشی از آن دنیا بوده است.
و [سپس] فردی مانند جید [هررا] را پیدا میکند، که معتقد است این مکان از آنها بزرگتر است و آنها باید آن را کشف کنند. آنها باید خارج از چارچوب فکر کنند... جید خرافاتی تر است. فکر میکنم آنها وقتی کلیک میکنند، «بیایید با هم کار کنیم تا این را بفهمیم».
جیم بخش مهمی در کشف یادداشتها بود -- که کاغذهای داخل بطریها کلمه نیستند، آنها فقط اعداد تصادفی نیستند، بلکه یادداشت هستند. اونی که اینو گفت جیم بود اگر جیم از ابتدا در این حلقه باقی می ماند، فکر می کنم بسیاری از مشکلاتی که آنها به عنوان یک زوج داشتند پیش نمی آمد. اما متاسفانه اینطور شد.
فصل 3
From همچنین با اسکات مک کورد در نقش ویکتور، زمان بیشتری را در اختیار شما قرار داده است. رابطه منحصر به فردی که بین آنها شکل گرفته است را چگونه توصیف می کنید، به خصوص اکنون که او با هنری پدر ویکتور آشنا شده و تاریخچه او را درک می کند؟
تابیتا همیشه ویکتور را به عنوان الگو گرفته است. نحوه صحبت او با او بسیار لطیف است، بسیار مادرانه است، بسیار ملایم است. او آدم عجیبی برای او نیست. او میداند که او به مراقبت، عشق و مهربانی نیاز دارد، و من فکر میکنم به همین دلیل است که آنها دوستان خوبی هستند. فقط، مشکلی نیست. ما با هم هستیم بیایید این کار را انجام دهیم. تیم بودن در آن لحظات ناامیدی که مردم به وضوح فکر نمی کنند، می توانند سرعت خود را کاهش دهند و به یکدیگر اعتماد کنند، و این ارتباط زیبایی است که آنها دارند.
داشتن شخصیتی دوست داشتنی است که بتوانید [با] سرعت خود را کم کنید، زیرا جید سرعت متفاوتی دارد. ویکتور بیشتر است، بیایید بایستیم و بیایید فکر کنیم و مهربان باشیم و همه چیز درست می شود. داشتن آن شخصیتها از نظر انرژی [متفاوت]، انجام کار شما را سرگرمکننده میکند. من عاشق انرژی های متفاوتی هستم که شخصیت ها می دهند.
از برخی جهات، تابیتا یک شخصیت نقطهنظر برای مخاطب است، زیرا او در ابتدا یک تازه وارد به شهر بود و هر فصل در حال کشف چیزهای جدید است. او را در From فصل 3 در مقایسه با شخصیتی که با آن شروع کردید چگونه می بینید؟
در فصل اول، او در تلاش برای کشف این مکان چندان ماجراجو نبود. او در خانه ماند، فقط مراقب خانه بود، و وقتی در خانه ماند، شروع به کندن جایی که شوهرش داشت بالا می رفت. در فصل 2، او شروع به تجربه بیشتر [از] غیر طبیعی بودن این مکان کرد... و فکر می کنم او شروع به درک کرد. [در] پایان فصل 1، او می بیند که کابل به چیزی وصل نشده است. در آن زمان است که او مثل این است، این چیزی بزرگتر از ما است.
در فصل 3، من فکر میکنم که او بیشتر ماجراجو است و کمی از مسیر خود خارج میشود تا در تلاش برای یافتن راهی برای ترک فعالتر باشد. شما انتقال مثل بودن را می بینید، این چیست؟ و سپس شاید من قصد دارم این را امتحان کنم. وقتی به اندازه کافی با ماوراءالطبیعه برخورد می کنید، فکر می کنم فقط باید به کند و کاو ادامه دهید، اما نه به روشی [عادی] که همه انجام می دهند. اگر این چیزی بزرگتر از ما باشد چه؟ و از ما بزرگتر است، زیرا انتظار زیادی از اتفاقات این فصل نداشتیم.
شما باید این طرز فکر را داشته باشید، تا بتوانید بفهمید که در آن جایی است که در آن هستید. نه بالا میروید و نه پایین. داری میری کنار و شما باید با آن مشکلی نداشته باشید و در آن مکان کار کنید. به همین دلیل است که او و جید در کشف چیزها [جفت] عالی هستند. او با ایده های او می رود و او اکنون در حال پذیرش ایده های او است. بیایید سعی کنیم این کار را انجام دهیم. بریم سراغش چرا نه؟ بنابراین اگر فصل 4 داشته باشیم، دیدن این دو نفر در تلاش برای یافتن پاسخ برای همه سوالاتی که خواهیم داشت بسیار جالب خواهد بود.
نظرات
نظر خود را به اشتراک بگذارید