
دنیای جادویی Harry Potter تقریباً دو دهه پس از انتشار آخرین کتاب از این مجموعه هفت جلدی، به گسترش خود ادامه میدهد. انتظار میرود سریال تلویزیونی آینده به مدت هفت فصل در طول ده سال ادامه داشته باشد و به سازندگان این امکان را بدهد تا به طور معتبر از منبع اصلی اقتباس کنند.
با این حال، هر اقدام مهمی در روایت توسط احساسات دیکته میشود — و این احساسات همیشه مهربانی یا شجاعت نیستند. برخی ممکن است با عطش انتقام هدایت شوند در حالی که برخی دیگر به سادگی از تعادل خارج شدهاند یا هر کاری را از روی حس وفاداری منحرف انجام میدهند.
در نتیجه، بسیاری از شخصیتهای این مجموعه نیز خودخواهی زیادی از خود نشان میدهند. تقریباً هر کاری که انجام میدهند بر خودشان و نیازها و خواستههایشان متمرکز است، حتی اگر گاهی اوقات اقدامات خود را به عنوان "برای خیر جمعی" توجیه کنند. و در حالی که این نوع احساسات درست مانند عشق یا شفقت انسانی است، خودخواهی میتواند اثرات ویرانگری بر دیگران داشته باشد، به خصوص اگر به افراط کشیده شود.
خودخواهی و خودمحوری با یک خط بسیار مبهم از هم جدا میشوند — هر دوی این احساسات اغلب با هم تلاقی میکنند، اما لزوماً نتیجه یکسانی ندارند. تعداد کمی از شخصیتهای به ظاهر خودخواه ممکن است نیات سودمند خوبی داشته باشند، اما هر شخصیت خودمحوری ترجیح میدهد جهان را در آتش ببیند تا در دستیابی به اهداف خود شکست بخورد. با در نظر گرفتن این تفاوت، ما این مقاله را با پنج شخصیت خودخواه دیگر از Harry Potter به روز کردهایم.
15 آلبوس دامبلدور میخواهد به نتایج به روش خودش برسد
او در دوران جوانی طرفدار سلطه مشنگها بود
وقتی به خودخواهی فکر میکنید، مدیر مدرسه هاگوارتز اولین نامی نیست که به ذهن کسی خطور میکند. با این حال، Albus Dumbledore قدیس نیست. در جوانی، جاهطلبیهایش باعث شد از زندگی خانوادگیاش دلخور شود و علیرغم برتری در مدرسه، مجبور شد از خواهر معلولش آریانا مراقبت کند. دامبلدور سپس با معشوقهاش، گلرت گریندل والد، نقشههایی برای سلطه مشنگها میکشد.
با این حال، وقتی آریانا میمیرد، این فقدان غمانگیز به طور چشمگیری دیدگاه دامبلدور را تغییر میدهد. اما حتی در سالهای بعد زندگیاش، او همیشه متقاعد شده است که نتایج فقط با انجام دادن کارها به روش خودش به دست میآیند. این امر بیشتر در طول جنگها با ولدمورت برجسته است. دامبلدور همچنین هری را در خانه دورسلیها رها میکند، در حالی که کاملاً آگاه است که چگونه ممکن است بزرگ شود. از آنجایی که او نیت خوبی داشت و قهرمانانه جان خود را فدا کرد، دامبلدور در پایین این لیست قرار میگیرد.
14 مروپ ریدل همسرش را مورد آزار و اذیت قرار میدهد و پسرش را رها میکند
حضور مادرانه او ممکن بود از وجود ولدمورت جلوگیری کند
به نظر عجیب میرسد، اما یکی از عوامل کلیدی در ایجاد لرد ولدمورت، خودخواهی مادرش است. او دوران کودکی سختی دارد و از نظر روحی و جسمی توسط پدرش مارولو و برادرش مورفین مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. مروپ بعداً عاشق مشنگ خوشتیپ، تام ریدل، میشود و احتمالاً او را با معجون عشق افسون میکند تا او را در کنار خود نگه دارد. پس از باردار شدن پسرشان، مروپ تام را از افسون خود رها میکند، اما او فوراً او را رد میکند.
مروپ در نهایت سر از خیابان در میآورد و تام را در پلههای یک یتیمخانه در لندن به دنیا میآورد. او میتوانست زنده بماند اما به دلیل بدبختیاش مرگ را انتخاب میکند و در نتیجه پسرش را رها میکند. او به دلیل تربیتش مستحق مقداری چشمپوشی است و به اندازه ولدمورت و مرگخوارانش بد نیست. با این حال، آزار جنسی مروپ به تام ریدل پدر هنوز خودخواهانه و نفرتانگیز است. اگر او به خاطر پسرش زندگی میکرد، ممکن بود ولدمورت اصلاً وجود نداشته باشد.
13 ران ویزلی با وجود آگاهی از مبارزاتش به هری حسادت میکند
انتظار میرود ران صمیمیترین دوست هری باشد
زندگی و تربیت هری — از دست دادن والدینش گرفته تا نبردهای مداومش با ولدمورت — به طرز باورنکردنی دشوار است، چه رسد به آسیبهای روحی فزاینده در هر سال تحصیلی. با در نظر گرفتن تجربیاتش، خوانندگان فرض میکنند که یک دوست صمیمی هری را درک میکند و تمام تلاش خود را برای حمایت از او انجام میدهد.
متاسفانه، همیشه اینطور نیست. صمیمیترین دوست هری، ران، شخصاً بیشتر مبارزات هری را شاهد است. با این وجود، او اغلب به شهرت هری حسادت میکند، اگرچه این واکنش میتواند به این دلیل باشد که یکی از فرزندان متعدد ویزلی است. با این گفته، ناامنیهای ران باعث میشود که او در طول مسابقات سه جادوگر و همچنین شکار هورکراکس به هری پشت کند. در حالی که او برای کمک به هری و هرمیون بازگشت، این نوع رفتار چیزهای خوبی در مورد شخصیت هری نمیگوید.
12 دراکو مالفوی سریال را به عنوان یک قلدر متکبر شروع میکند
او فقط پس از آنکه ولدمورت او را به خدمت گرفت، کمتر خودخواه میشود
دراکوی بزرگ شده به عنوان فرزند ممتاز خانواده مالفوی، سریال را با ویژگیهای دوستداشتنی بسیار کمی شروع میکند. او خار دائمی در چشم سه گانه طلایی است و از رد دوستی هری در اولین ملاقاتشان در قطار سریعالسیر هاگوارتز رنجیده است. دراکو یک قلدر متکبر است که هرمیون را با نامهای زننده صدا میزند، مرتباً سعی میکند هری را به دردسر بیندازد و تقریباً باعث کشته شدن هیپوگریف باکبیک میشود. همچنین غیرعادی نیست که او بدبختی دیگران را مسخره کند.
فقط پس از آنکه دراکو مرگخوار میشود، عواقب اقدامات خود را درک میکند. خودخواهی او با تلاش برای محافظت از خانوادهاش کمتر میشود. او حتی به بلاتریکس دروغ میگوید تا جان هری را نجات دهد. دراکو و هری پس از مرگ لرد ولدمورت به خصومتهای خود پایان میدهند، اما تا پایان The Cursed Child همچنان گهگاه با هم اختلاف نظر دارند.
11 پرسی ویزلی شغلش را به خانواده خودش ترجیح داد
او فقط پس از تصرف وزارتخانه بازگشت
پرسی ویزلی در چهار فیلم اول وسیله سرگرمی برای طرحهای کمیک فرد و جورج بود، اما شغلش در وزارتخانه نشان داد که او چقدر واقعاً خودخواه است. پرسی به عنوان بزرگترین قانونگذار در هاگوارتز، تمایل خود را برای خشنود کردن مقامات با تبدیل شدن به دستیار جوان وزیر جادو، کورنلیوس فاج، به پیش برد. جاهطلبی پرسی آنقدر زیاد بود که برای حفظ روند شغلی خود، اظهارات افرادی مانند دامبلدور و خانواده خودش را کاملاً رد کرد.
چه او هری را در مورد بازگشت ولدمورت باور داشته باشد یا نه، واقعیت این است که پرسی در خدمت اهداف شخصی خود اشتباه بزرگی مرتکب شد. حتی آشکار شدن بازگشت ولدمورت برای اینکه او واقعیت را ببیند کافی نبود. تصرف وزارتخانه توسط مرگخواران، درست قبل از The Deathly Hallows، طول کشید تا پرسی را به خود بیاورد. او به سرعت وزارتخانه را پشت سر گذاشت و در نهایت در نبرد هاگوارتز شرکت کرد.
10 پیوز هر کاری که میخواهد، هر وقت که میخواهد انجام میدهد
پولترگایست تجسم زنده شرارت است
پولترگایست معروف به پیوز به ناحق از اقتباسهای سینمایی حذف شد، قضاوت اشتباهی که با گنجاندن او در بازیهای ویدیویی بیشمار Harry Potter جبران میشود. با این گفته، حضور پیوز در اقتباس تلویزیونی آینده نشانه خوبی برای طرفداران رمانها است. پیوز اساساً روحی است که از زمان تأسیس هاگوارتز وجود داشته است. برخی معتقدند که او شکل آشکار شده شرارت انتزاعی است که توسط دانشآموزان در محوطه مدرسه انجام میشود.
هر چه که داستان پیدایش او باشد، پیوز فقط به یک دلیل وجود دارد: ایجاد هر چه بیشتر هرج و مرج، شیطنت و دردسر. اگر بر اساس خودخواهی محض رتبهبندی میشد، او شخصیت برتر این لیست میبود، اما شیطنتهای خودمحورانه پیوز از یک جایگاه بدخواهی ناشی نمیشود. او از تماشای نتایج شیطنتهای مختلف خود لذت زیادی میبرد، که برخی از آنها در واقع بسیار خطرناک هستند. طرفداران میتوانند رفتار خودخواهانه پولترگایست را تا حدی بپذیرند و او را در رتبه 10 این لیست قرار دهند.
9 لوسیوس مالفوی پسر ساده لوح خود را برای مرگخوار شدن تربیت میکند
او از ولدمورت خیلی میترسید که کار دیگری انجام دهد
اگر دراکو بزرگ شود و قلدر شود، تا حد زیادی به دلیل لوسیوس مالفوی است. اشرافزاده اصیل، پسرش را به احترام به همان ایدههایی که ولدمورت موعظه میکرد، بزرگ میکند. ناپدید شدن لرد تاریکی پس از اولین جنگ جادوگری باید ذهن لوسیوس را آرام کرده باشد، که واکنش عصبی او را به بازگشت نهایی ولدمورت در The Goblet of Fire توضیح میدهد. لوسیوس مالفوی موافقت میکند که یک بار دیگر به اربابش کمک کند، اما به نظر نمیرسد که بتواند هیچ کاری را درست انجام دهد.
شکست او در به دست آوردن پیشگویی باعث نارضایتی لرد تاریکی میشود، که باعث میشود ولدمورت به دراکو دستور دهد دامبلدور را بکشد. لوسیوس که از ترکیبی از خودخواهی و ترس نیرو میگیرد، پسرش را برای انجام این نقشه تحت فشار قرار میدهد. در حالی که به نظر میرسد لوسیوس خانوادهاش را دوست دارد، فقط نارسیزا است که ایمنی دراکو را بالاتر از همه چیز قرار میدهد. از طرف خود، لوسیوس شاید حتی اگر ولدمورت پسرش را میکشت، شکایت نمیکرد.
8 پیتر پتیگرو به دوستانش خیانت میکند تا از خودش محافظت کند
ترس و بزدلی پتیگرو بر تصمیمات او حاکم بود
پیتر پتیگرو به عنوان یکی از غارتگران، در دوران تحصیل در هاگوارتز و حتی چند سال بعد از آن، از نزدیکترین دوستان جیمز پاتر بود. او حتی برای مدت کوتاهی به محفل ققنوس پیوست، قبل از اینکه به لرد ولدمورت تغییر عقیده دهد، با این تصور که لرد تاریکی شکست ناپذیر است. وقتی سیریوس بلک از جیمز و لیلی خواست که پتیگرو را راز نگهدار خود کنند، این امر به دومی اجازه داد تا با مصونیت از مجازات به پاترها خیانت کند.
پتیگرو آنقدر برای فرار از خشم سیریوس مستأصل بود که قبل از اینکه برای همیشه به اسکابرز موش تبدیل شود، دهها مشنگ بیگناه را به قتل رساند. او بعداً وقتی دستگیر شد برای زندگیاش التماس کرد، فقط برای اینکه یک بار دیگر فرار کند و به ولدمورت کمک کند تا قدرتش را به دست آورد. طرفداران از اینکه پتیگرو در گروه گریفیندور دستهبندی شد، ناراحت بودند، اما به نظر میرسد کلاه دستهبندی چیزی را دید که دیگران ندیدند. به این ترتیب، تنها اقدام شرافتمندانه پتیگرو نجات هری از عمارت مالفوی بود.
7 ورنون و پتونیا دورسلی فقط به "عادی" بودن اهمیت میدهند
آنها به طور مداوم به مدت ده سال هری را مورد آزار و اذیت قرار میدهند
برای نشان دادن خودخواهی لازم نیست جادویی باشید، دورسلیها بهترین مثال هستند. در طول بیشتر سریال، آنها برای حفظ حس عادی بودن خود، هری را مورد آزار و اذیت قرار میدهند. در نتیجه، آنها کاملاً نادیده میگیرند که رفتارشان چقدر اشتباه است، و ورنون و پتونیا دورسلی را در میان منفورترین شخصیتهای Harry Potter قرار میدهند.
پتونیا آنقدر بر رد شدن خود از هاگوارتز متمرکز است که بیشتر از خواهرش به یک "عجیب" تبدیل میشود. به نظر نمیرسد که نه او و نه ورنون هرگز هری را به عنوان خانواده در نظر گرفته باشند. به نظر میرسد که آنها به پسرشان اهمیت میدهند، که آنها را تا حدودی کمتر از آنچه که میتوانستند باشند، نفرتانگیز میکند، اما حتی آن عشق طاقت فرسا نیز بسیار مسموم از آب در میآید. تربیت لوس دادلی هیچ لطفی به او نمیکند، همانطور که حضور او در این لیست ثابت میکند.
6 دادلی دورسلی محصول خودخواهی والدینش بود
حمله دمنتور طول کشید تا شفقت را به دادلی وارد کند
اگر شخصیت Harry Potter وجود داشته باشد که به عنوان مظهر خودخواهی تعیین شده باشد، آن دادلی دورسلی خواهد بود — اما فقط تا زمانی که مجبور شد با خودخواهی بینظیر خود کنار بیاید. برای طولانیترین زمان، دادلی به راحتی یکی از حریصترین، خسیسترین و ناسپاسترین انسانهای داستان بود. از بدو تولد، والدینش او را لوس کرده بودند، تا حدی که دادلی واقعاً باور داشت که مرکز جهان است.
در روزهای تولدش، وقتی هدایای کمتری از حد انتظار دریافت میکرد غر میزد و حتی اشکهای جعلی میریخت زیرا نمیخواست هری با او جشن بگیرد. بدترین ویژگی دادلی، با این حال، قلدری مداوم او نسبت به هری و همچنین دانشآموزان بینام و نشان متعدد در آکادمی اسملتینگز بود. این واقعیت که حمله دمنتور طول کشید تا به دادلی میزان حرص و طمع و بیرحمیاش را نشان دهد، فقط نشان میدهد که او در کودکی چقدر خودخواه بوده است. خوشبختانه، این وضعیت در بزرگسالی او ادامه پیدا نکرد.
5 ریتا اسکیتر هنوز از پیشبرد خواستههای خودخواهانهاش دست برنداشته است
اسکیتر به آزار و اذیت خانواده هری تا سال 2014 ادامه داد
بسیاری از شخصیتهای Harry Potter جاهطلب هستند، اما تعداد بسیار کمی به مرزهای نامتعادل رسیدهاند که ریتا اسکیتر به آن رسیده است. اسکیتر که خود را روزنامهنگار حرفهای مینامد، با وجود اینکه در بهترین روزهایش ستوننویس شایعات است، به زندگی شرکتکنندگان مسابقات سه جادوگر تجاوز کرد و زندگی آنها را جهنم کرد. هری هدف خاصی برای قلم مسموم او بود، زیرا او به راحتی سخنان او را به چیزی که هرگز نمیگفت، تبدیل میکرد.
اگر او را لکه ننگی بر روزنامهنگاری بنامیم، کم گفتهایم — اسکیتر به همان اندازه نویسنده صادقی بود که ولدمورت قهرمان بود. او چندین زندگینامه نوشت و در همه آنها دروغ گفت، همه اینها برای اینکه موقعیت راحتتر و سایر مزایای شغلی را برای خود تضمین کند. اسکیتر به قدرت تبلیغات بر گزارش اصیل اعتقاد داشت و عملاً از همه کسانی که با آنها مصاحبه میکرد سوء استفاده میکرد تا بدترین افتراهایی را که دنیای جادوگری تا به حال دیده است، بنویسد. و با این حال، او فقط پنجمین شخصیت خودخواه در این لیست است.
4 کورنلیوس فاج به صراحت بازگشت ولدمورت را انکار میکند
او زندگی هری را جهنم میکند و دامبلدور را از هاگوارتز بیرون میکند
در پایان Harry Potter and the Goblet of Fire، هری به هاگوارتز باز میگردد و به همه در مورد رستاخیز ولدمورت هشدار میدهد. دامبلدور، محفل و بسیاری از متحدان از قبل در کنار او هستند، اما مقامات دنیای جادوگری از گوش دادن امتناع میکنند. کورنلیوس فاج به ویژه در نقش خود به عنوان وزیر جادوی زمان صلح راحت است و هر کاری از دستش برمیآید برای بیاعتبار کردن هری انجام میدهد، حتی اگر به معنای به دست گرفتن کنترل اداره هاگوارتز برای پنهان نگه داشتن حقیقت باشد.
فاج حتی یک دمنتور را در بازجویی از بارتی کراچ جونیور با خود میآورد و شواهد مهمی را که میتوانست حقیقت را آشکار کند، از بین میبرد. سپس او یک کمپین لکهدار کردن علیه هری و دامبلدور به راه میاندازد و از دورس آمبریج برای ساکت کردن هری استفاده میکند. در پایان، این یک انتخاب ضعیف ثابت میشود، زیرا حرفه سیاسی او پس از مشاهده ولدمورت و مرگخوارانش در وزارت جادو به سرعت به پایان میرسد.
3 گیلدروی لاکهارت به دنبال تبدیل شدن به مشهورترین جادوگر بود
غرور لاکهارت سقوط خود او بود
گیلدروی لاکهارت ذات غرور، تکبر و گستاخی است. دامبلدور فقط او را به عنوان استاد دفاع در برابر جادوی سیاه استخدام کرد تا کجروی او را به دنیا نشان دهد، اگرچه لاکهارت به سادگی تصور میکرد که این نتیجه "عظمت" خودش است. لاکهارت یکی از معدود نمونههای فرهنگ سلبریتی در دنیای جادوگری بود، اگرچه او با دزدیدن داستانها از جادوگران بهتر، پاک کردن خاطرات آنها و سپس ایفای نقش اصلی در آنها، شهرت به دست آورده بود.
لاکهارت هرگز به کسی غیر از خودش فکر نمیکرد و اغلب خودش و به اصطلاح دستاوردهای خود را در موقعیتهای تصادفی دخالت میداد. او بیشتر از آنکه مایل به آسیب رساندن به کودکان برای محافظت از خود باشد، بود، اما تلاش او برای فراموشی ران با چوبدستی شکسته دومی به معنای واقعی کلمه نتیجه معکوس داد. لاکهارت بقیه عمر خود را در بیمارستان سنت مونگو گذرانده است. او هنوز خودش را به یاد نمیآورد، اما نوشتن کتابی با عنوان Who am I? فقط بر خودخواهی او تأکید میکند.
2 دورس آمبریج به اندازه هر مرگخواری تشنه قدرت است
او در حالی که برای وزارتخانه کار میکند، به اهداف خودخواهانه خودش خدمت میکند
دورس آمبریج با بازی ایمیلدا استنتون، که به راحتی منفورترین شخصیت در این مجموعه است، کاملاً به اجرای سیاستهای وزارتخانه اختصاص دارد، همه به خاطر به دست آوردن قدرت. به همین منظور، او حمله دمنتور به هری را دستور میدهد و وقتی او با استفاده از افسون پاترونوس از خود دفاع میکند، مجازات سختی را دنبال میکند. پس از آنکه آمبریج معلم دفاع در برابر جادوی سیاه — و بعداً، مدیر مدرسه و بازپرس عالی هاگوارتز — میشود، دانشآموزان را با یک قلم خون شکنجه میکند.
با این حال، وقتی کورنلیوس قدرت را از دست میدهد، آمبریج اولویتهای خود را تغییر میدهد و در عوض به روفوس اسکریمگور وفادار میشود. او هرگز مرگخوار نمیشود، اما نفرت او از مشنگزادهها ممکن است باعث شده باشد که او به طور غیرمستقیم با لرد تاریکی متحد شود، به ویژه زمانی که گردنبند ولدمورت را به گردن دارد. خودخواهی آمبریج یک ویژگی عمیقاً ریشهدار است که نمیتوان آن را از سادیسم و تعصب او جدا کرد، همانطور که در رفتار ظالمانه او با خانواده خودش دیده میشود.
1 ولدمورت برای به دست آوردن قدرت و جاودانگی هر کاری میکند
او احتمالاً مشکلی با تنها جادوگر روی زمین بودن ندارد
تام ریدل جونیور، شخصیت اصلی منفی در این مجموعه، از سنین بسیار پایین جاهطلبیهای خود را برای تبدیل شدن به یک جادوگر قدرتمند نشان میدهد. او که توسط مشنگهای آزارگر در یک یتیمخانه در طول جنگ جهانی دوم بزرگ شد، وسواس فرار از مرگ پیدا میکند. در نتیجه، او هورکراکسها را خلق میکند و روح منحصر به فرد خود را به چندین قسمت مختلف تقسیم میکند به امید به دست آوردن جاودانگی. در پایان سریال، به نظر نمیرسد ولدمورت به کسی اهمیت دهد.
تنها استثنا در خودخواهی او شاید بلاتریکس لسترنج باشد که ولدمورت پدر شخصیت منفی اصلی The Cursed Child از اوست. این ارتباط ممکن است عمیقاً احساسی نبوده باشد، اما او در مرگ او سطحی از پریشانی را نشان میدهد. با این وجود، لرد تاریکی در نهایت برای رسیدن به اهداف خود هر کاری انجام میدهد و هر کسی را قربانی میکند. برخلاف اکثر شخصیتهای دیگر در Harry Potter، ولدمورت به طور بیامان خودخواه و خودمحور است و او را در صدر این لیست قرار میدهد.
مطالب مرتبط
دیگران نیز خوانده اند
تازه های مقالات فیلم و سریال
محتوای خود را پیدا کنید
نظرات
نظر خود را به اشتراک بگذارید