امتیاز شما 0
0
مقالات فیلم و سریال

10 تا از عجیب ترین داستان های فیلم های Harry Potter

پسری که زنده ماند ...

یادآوری اظهارات بحث برانگیز جاری توسط خالق امتیاز هری پاتر مهم است. CBR از کار سخت متخصصان صنعت در مورد خواصی که طرفداران آن را می شناسند و دوست دارند، و دنیای گسترده هری پاتر که طرفداران آن را به عنوان متعلق به خود پذیرفته اند، پشتیبانی می کند. می‌توانید پوشش مداوم CBR را در رولینگ اینجا پیدا کنید.

 

دنیای شگفت انگیز هری پاتر پر از نور و تاریکی هر دو است و همین باعث می شود آن را بسیار دوست داشتنی کند. این سریال دارای خطوط داستانی است که به طور گسترده ای جذاب هستند، مانند داستان دوستان به عشاق رون و هرمیون، اما برخی از نکات داستانی می توانند در این سریال تا حد زیادی مفید و غیرقابل توضیح باشند. ماجراهای پسر جادوگر با خطوط داستانی بسیار عجیب و خنده دار همراه بود که در ماجراهای جادویی هری پاتر برجسته بود.

از تصادف‌هایی که بیش از حد امکان‌پذیر است تا تمایلات عجیبی که برخی شخصیت‌ها داشتند، این خطوط داستانی برای قرار گرفتن در یک کتاب کودکان کمی عجیب بودند. بعضی ها هم وحشتناک بودند، مثل دعوای یک عاشق. این داستان‌های عجیب و غریب و عجیب، طرفداران را سرگرم و همچنین گیج کرده است.

 

10 تمایل آبرفورث به بزها

 

Aberforth Dean Seamus

 

آبرفورث دامبلدور کمتر شناخته شده از خواهر و برادرهای دامبلدور بود، و به نظر می رسید که دلیل خوبی داشته باشد. در طول سریال، تمایل آبرفورث به بزها به طور پراکنده کاهش یافت، اما اغلب به اندازه کافی انجام شد تا تأیید شود که او با آنها ارتباط دارد. در حالی که می‌توانست فقط یک علاقه به حیوانات باشد، نویسنده به «جذابیت‌های نامناسب» اشاره می‌کند که باعث شد خیلی بدتر به نظر برسد.

آبرفورث دامبلدور برادر کوچکتر آلبوس بود. او در سال 1883 یا 1884 به دنیا آمد.

هیچ اطلاعات واضحی در مورد اینکه چرا آبرفورث تا این حد به سمت حیوانات کشیده شده بود وجود نداشت، اما به نظر می رسید که او جذب آنها شده است. چه دوست داشتن داستان قبل از خواب با نام «بز کثیف غرغره کن» یا جذابیت های او برای «فرج و تمیز نگه داشتن شاخ بز»، این یک نقطه داستانی عجیب برای نوشتن در کتاب کودکان بود.

 

9 پیتر پتیگرو موش خانگی رون است

 

Image

 

در حالی که پیتر پتیگرو در هری پاتر پایان مناسبی داشت، زندگی او بسیار عجیب بود. زمانی که جیمز و لیلی را به ولدمورت داد و سیریوس بلک را برای جنایاتش قاب گرفت، به دوستان وفادارش خیانت کرد. او سپس بقیه عمر خود را در شکل آنیماگوس خود به عنوان موش سپری کرد.

پیتر پتیگرو یکی از غارتگران بدنام بود که شامل جیمز، سیریوس و ریموس می‌شد.

چیزی که وجود او را غریبه کرد این بود که به نوعی، پیتر در نهایت به "موش خانوادگی" تبدیل شد که به عنوان یک حیوان خانگی از طریق نسل های ویزلی منتقل شد. اینکه چگونه یک موش توانسته به خانواده‌ای که به هری نزدیک می‌شود، به فرزندی پذیرفته شود، منطقی نیست. نحوه مدیریت پیتر/اسکابرز غیرقابل توضیح و یکی از عجیب‌ترین رازهای این مجموعه بود.

 

8 سال های اول به دنبال قاتل اسب شاخدار در جنگل ممنوعه

 

یک فیگور کلاهدار از خون یک تکشاخ مرده در هری پاتر تغذیه می کند

 

هاگوارتز امن‌ترین مکان برای دانش‌آموزان نبود، که در نگاه به گذشته آشکارتر شده است. یکی از بازداشت‌های رایج شامل دانش‌آموزان یازده ساله بود که به جنگل ممنوعه رفتند تا خود را به خاطر لغزش‌های بی‌گناه در مدرسه نجات دهند. یکی از این جلسات بازداشت شامل هری و دیگران بود که با هاگرید به جنگل رفتند تا ببینند چه کسی یک تکشاخ را کشته است.

"خون اسب شاخدار شما را زنده نگه می دارد، حتی اگر یک اینچ با مرگ فاصله داشته باشید، اما به قیمتی وحشتناک. شما برای نجات خود چیزی پاک و بی دفاع را کشته اید، و فقط یک نیمه عمر خواهید داشت، یک زندگی نفرین شده، از لحظه‌ای که خون به لبانت می‌رسد.» - Firenze.

کشتن موجودی دیگر و نوشیدن خون آن شنیع بود و قرار دادن کودکان خردسال در معرض این امر بدتر بود. همچنین عجیب بود که کودکان قرار بود در این موضوع جدی کارآگاه باشند، به خصوص به این دلیل که عامل مورد بحث لرد ولدمورت بود. می شد از آن اجتناب کرد.

 

7 داستان عشق بانوی خاکستری و خونین بارون

 

helena ravenclaw

 

ارواح در هاگوارتز معمولاً ساده گرفته می‌شدند، زیرا بسیاری از آنها شاد و صمیمی بودند، اما بارون خونین و بانوی خاکستری همیشه کمی بدتر بودند. بارون خونین در زنجیر و خون پوشیده شده بود، در حالی که بانوی خاکستری غمگین و ساکت بود. داستان های آنها به هم مرتبط بود، زیرا هلنا ریونکلاو، دختر روونا، زمانی که آنها زنده بودند، رابطه عاشقانه خشونت آمیزی با بارون داشت.

هلنا در طول نبرد هاگوارتز به هری گفت: "من دیادم را دزدیدم." من به دنبال این بودم که خودم را باهوش‌تر و مهم‌تر از مادرم کنم. من با آن فرار کردم.»

 

وقتی هلنا با دیادم مادرش فرار کرد، روونا بارون را فرستاد تا به دنبال دخترش در آلبانی بگردد. وقتی هلنا او را طرد کرد، بارون عصبانی شد و او را به قتل رساند، به همین دلیل بود که او غرق در خون شد. روح آنها هرگز به آرامش نرسید و این حادثه خشونت بار برای همیشه به بخش عجیبی از تاریخ هاگوارتز تبدیل شد.

 

6 ولدمورت در پشت سر پروفسور کویرل

 

Image

 

در حالی که نمایش ولدمورت در پشت سر پروفسور کویرل یکی از بهترین پیچش‌ها درهری پاتر بود، همچنین فوق‌العاده عجیب بود. این شاهدی بود بر این که حضور ولدمورت چقدر شیطانی بود که در کل سر در پشت صورت خود کویرل آشکار شد. طرفداران همچنین تعجب کردند که تدارکات دو چهره چگونه کار می کند.

پروفسور کویرل در 26 سپتامبر 1967 به دنیا آمد.

وقتی مردم به این فکر می‌کردند که کویرل در شب چگونه می‌خوابد، یک عنصر سرگرمی وجود داشت، زیرا خود ارباب تاریکی در سر او زندگی می‌کرد. عمامه او که این چهره را پنهان می کرد نیز گفته می شد بوی بدی داشت و پروفسور آن را به عنوان هدیه یک شاهزاده آفریقایی توضیح داد. این نقطه طرح بسیار جالب بود اما همچنین بسیار عجیب بود.

 

5 هاگرید عنکبوت ها، غول ها و اژدها را پرورش می دهد

 

هاگرید دراکو را در هری پاتر نگه می دارد

 

نبود ایمنی در هاگوارتز یک پدیده شناخته شده بود و روبئوس هاگرید یکی از دلایل اصلی آن بود. او از زمانی که خود دانش‌آموز هاگوارتز بود دانش‌آموزان را به خطر انداخته بود و آراگوگ را به محوطه مدرسه آورد. حتی زمانی که اخراج شد، هاگرید هرگز درس خود را نگرفت.

هاگرید به پرورش غیرقانونی اژدها، آوردن آکرومانتول های غول پیکر و حتی برادر غول پیکرش گروپ معروف بود. این موجودات خطرناک بودند، حتی اگر هاگرید با همه موجودات همدلی نشان می داد. عجیب بود که او به خاطر عاداتش تشویق می‌شد و هیچ‌کس هم مانع او نشد.

 

4 خانواده گانت به طور کلی عجیب بود

 

طراحی Merope Gaunt هری پاتر

 

سالازار اسلیترین جادوگر بزرگی بود، زیرا او بخشی از بنیانگذاران خانه هاگوارتز بود. فلسفه خلوص خون او قرار بود برتری جادوگر را حفظ کند، اما فرزندان او از آن دور بودند. خانواده Gaunt شامل Marvolo، Morfin و Merope Gaunt بودند و این نوادگان مستقیم فقیر شده بودند.

مروپ پس از دادن یک معجون عاشقانه با تام ریدل پدر فرار کرد.

مورفین خشن و سادیست بود، در حالی که مارولو فکر می‌کرد که با وجود شرایط وحشتناکی که در آن زندگی می‌کرد هنوز از دیگران برتری دارد. مروپ یک اسکویب بود که تمام زندگی‌اش با او بدرفتاری می‌شد، و غم انگیز و عجیب بود که این خانواده به چنین چیزی رسیده بودند. خرابه ها Gaunts یک دسته عجیب و غریب و حتی غم انگیزتر در گذشته بودند.

 

3 اقدامات اولیه آلبوس دامبلدور

 

آلبوس دامبلدور در دفترش نشسته و با هری پاتر صحبت می کند

 

در حالی که آلبوس دامبلدور به عنوان بزرگترین جادوگر تمام دوران در نظر گرفته می شد، او آنقدرها که دیگران فکر می کردند معتبر نبود. آلبوس در جوانی دوستی سریعی با گلرت گریندل والد داشت و همچنین برای مدت طولانی به ایدئولوژی مخرب خود یعنی «به نفع بزرگتر» اعتقاد داشت. این بدان معنی بود که دامبلدور آن مردی نبود که همه فکر می کردند.

گلرت گریندل والد در نهایت توسط آلبوس دامبلدور شکست خورد.

زمانی که آلبوس به هوش آمد، قبلاً کوچکترین خواهر خود را به دلیل جنون گریندل والد از دست داده بود. جادوگر تاریک همچنین تشویق لازم را دریافت کرده بود زیرا دامبلدور در روزهای اولیه از او حمایت می کرد. عجیب بود که بزرگترین جادوگر هری پاتر ریشه تاریکی داشت،

 

2   گرفتن عصای جادو(Wand) و خلع سلاح جادوگران، مالکیت و وفاداری عصا را تغییر می دهد

 

Ralph Fiennes در نقش ولدمورت که در The Deathly Hallows: Part II گرز بزرگتر را به دست می گیرد

 

افسانه عصا یک جادوی اسرارآمیز و مسحورکننده بود، اما قوانین آن بیش از حد متزلزل بود. اولیواندر به وضوح گفته بود که عصا جادوگر را انتخاب می کند، اما سپس به سفارش برای جادوگرانی مانند لونا نیز عصا درست کرد. به طور مشابه، هرگز ذکر نشد که خلع سلاح یک جادوگر مالکیت عصا را به خلع سلاح منتقل می کند، اما این در یادگاران مرگ معرفی شد.

گاریک اولیواندر بهترین چوب‌ساز جهان در نظر گرفته شد.

از این نظر، طلسم هری "expelliarmus" بود. او افراد بی‌شماری را در حرفه‌ی خود به عنوان یک جادوگر خلع سلاح کرده بود، بنابراین این سوال پیش آمد که آیا او بر تمام عصای آن‌ها استاد شد؟ افسانه عصا همچنان یکی از عجیب ترین و حل نشده ترین جادوهای این مجموعه است.

 

1 داستان عشق جیمز و لیلی

 

جیمز و لیلی پاتر در حال رقصیدن و لبخند زدن در هری پاتر.

 

داستان عاشقانه جیمز و لیلی پاتر و فداکاری آنها پایه و اساس داستان را تشکیل داد، اما همچنین یک سناریوی کاملاً بعید بود. لیلی و جیمز سال ها از یکدیگر متنفر بودند، اما به نوعی با یکدیگر ازدواج کردند. هیچ مکان مشخصی وجود نداشت که تکامل جیمز در آن به تصویر کشیده شود، اما فقط گفته شد که او به فرد بهتری تبدیل شده است.

جیمز و لیلی مستقیماً از هاگوارتز ازدواج کردند.

بعد از صحنه‌های قلدری و تکبر که در کتاب‌ها و فیلم‌ها نشان داده شد، باور این موضوع سخت بود. هیچ جهانی وجود نداشت که لیلی و جیمز در نهایت با هم به پایان برسند، اما آنها این کار را کردند و این یکی از غیرمعمول ترین چیزها در این فرنچایز بود.

 

نظرات

نظر خود را به اشتراک بگذارید

امتیاز شما 0