
برای مجموعهای طولانیمدت مانند خاطرات خونآشام، طبیعتاً دری چرخشی از اعضای بازیگر در طول سالها وجود دارد. شهر کوچک میستیک فالز ویرجینیا به کانونی برای فعالیت های عرفانی تبدیل می شود و برخی از شخصیت ها از دیگران مهم تر می شوند. شکی نیست که بانی بنت MVP این سری است، زیرا جادوگر قدرتمند همیشه روز را نجات می دهد.
اما برای هر بانی، شخصیتی نیز وجود دارد که صبر مخاطب را محک میزند. در طول هشت فصل سریال، برخی از شخصیت ها چندان مفید نبوده اند. چه به خاطر مجموعه قدرت آنها باشد یا به دلیل خط داستانی که کاملاً به نتیجه نرسیده است، برخی از شخصیتهای خاطرات خون آشام بهتر است در ضخامت آن نباشند.
مت نباید از کل سریال جان سالم به در می برد
بافی قاتل خون آشام زاندر هریس را داشت، گرگ نوجوان استایلز را داشت و خاطرات خون آشام مت دونوان را داشت. یک شخصیت طرد شده بدون توانایی های ماوراء طبیعی، شگفت انگیز است که این شخصیت در کل سریال دوام می آورد. در حالی که او در ابتدا بخشی از درام مرکزی به عنوان اولین علاقه عشقی النا است و به دلیل رابطه اش با کارولین، با ادامه سریال به سرعت هیچ احساس مفیدی را از دست می دهد. وقتی او و کارولین از هم جدا می شوند، دلیلی برای ماندن او در سریال وجود ندارد. خاطرات خون آشام راه های معجزه آسایی برای گنجاندن او در نمایش مدت ها پس از منطقی پیدا می کند. حتی دیمون هم از زنده بودن مت در یک خط دیالوگ تعجب می کند. The Vampire Diaries او را به داستانهایی مانند پیوستن به بخش کلانتر تبدیل میکند، اما تلخی مداوم او نسبت به خونآشامها او را بیش از هر چیز دیگری آزار میدهد. ادامه حضور او در سریال باعث حواسپرتی میشود زیرا منطقی نیست که او همچنان در طرح اصلی نقش داشته باشد. فصل 8 سعی میکند تا Donovans را در نابودی شرور نهایی مشارکت دهد، اما حتی آن نقطه داستان نیز کوتاهی میکند.
شهردار لاک وود یک شرور تک نت بود
در شهری پر از خون آشام های شرور، پدر تایلر، شهردار لاک وود، به دلیل عادی بودنش موذی است. لاکوود برای توضیح اینکه چرا پسرش اینگونه است، مردانگی سمی را به تایلر القا کرده است. او در مجموع در شش قسمت ظاهر می شود و تنها در خدمت بدبخت کردن اطرافیانش است. شهردار با مرگ خود در پایان فصل 1 روبرو می شود، در گویاترین پایان قوس خود. جان گیلبرت پس از راهاندازی یک آشکارساز ماوراء طبیعی، از یارانش میخواهد همه افراد از جمله شهردار را که تحت تأثیر قرار میگیرند، بگیرند. لاکوود هرگز نمیفهمد که او از خانوادهای از گرگینههای قوی است. لاکوود که هرگز کسی را نکشته تا نفرین گرگینهها را برانگیزد، در سردرگمی میمیرد، حتی هرگز نمیتواند به پسرش در تغییر تحول اجتنابناپذیرش کمک کند.
عمو زک خیلی سریع می میرد که برای کسی مفید نباشد
یکی از مرگهای اولیه در خاطرات خون آشام عمو زک استفان و دیمون است. در واقع، او از نوادگان برادران خون آشام است که از او به عنوان عموی خود یاد می کنند تا ظاهری از پوشش داشته باشند. زک هنگام اداره پانسیون که در نهایت به خانه سالواتوره تبدیل می شود، از ارتباط خانواده اش با خون آشام ها کاملا آگاه است. زک صدای عقل در پاسخ به مرگهای خشونتآمیز است که شروع به وقوع میکنند، اما او خیلی زود میمیرد تا تغییری ایجاد کند. زک استفان را متقاعد می کند که از دیمون مراقبت کند که برای ادامه کار بسیار خطرناک شده است. آنها او را در زیرزمینی زندانی میکنند که زک در آن گیاه گیاهی را پرورش داده است. استفان موفق می شود دیمون را زیر قفل نگه دارد، اما او فرار می کند و کارهای کوتاهی از زک انجام می دهد. این شخصیت پتانسیل این را داشت که یک متحد واقعی برای استفان باشد اما خیلی سریع کشته شد.
ژول یک فداکاری فقیرانه است
جولز یکی دیگر از شخصیت هایی است که زمان کافی روی پرده را ندارد تا تاثیری ماندگار داشته باشد. او که در فصل 2 به عنوان یک گرگینه به دنبال میسون عموی تایلر معرفی شد، به سرعت قلاب های خود را به گرگ نوجوان می برد. با این حال، استفاده نهایی او فقط به عنوان قربانی برای مراسم کلاوس است. The Vampire Diaries زمان کافی را برای این کاراکتر صرف نمی کند که مرگ او تأثیر عاطفی داشته باشد. بینندگان فقط یک بار تغییر او را به گرگینه می بینند و هیچ تحقیق بیشتری در مورد گروه او به غیر از دوست پسر سادیستش، بردی، وجود ندارد. در حالی که مرگ او یک تغییر بزرگ بود که تایلر را از این مراسم نجات داد، جولز هیچ اهمیت دیگری در سریال نداشت.
داستان عشق سیج گیج کننده تر از هر چیز دیگری بود
خون آشام 900 ساله، سیج، در طول فصل 3 وارد خاطرات خون آشام می شود. مریم گلی حواس پرتی عجیبی است. دیمون بر حسب تصادف محض، سیج را در سال 1912 ملاقات کرد، فقط برای بازگشت او به این دلیل که او عاشق بزرگترین برادر مایکلسون، فین است. سیج ادعا می کند که فین پس از یک عاشقانه طوفانی با او پدر و مادر کرد، علیرغم اینکه فین از همه چیز در مورد خون آشام بودن متنفر بود. سیج فین را پس از صدها سال خنجر زدن کاوس به او از دست می دهد و از آن زمان به دنبال او بوده است. این پیشینه برای شخصیتی که فقط در سه قسمت ظاهر می شود بسیار توسعه یافته است. سیج و فین راه شمشیر را میروند بدون اینکه تأثیر زیادی در نمایش داشته باشند. بزرگترین سهم او این بود که ثابت کرد با کشتن یک اورجینال، کل خط آنها از بین می رود. با این حال، عاشقانه او با فین هرگز واقعی نبود و زمان زیادی را از طرح اصلی گرفت.
جاشوا پارکر سبک فرزندپروری دستنشاندهای دارد
وقتی والدین متوجه می شوند که فرزندشان شرور است، احساسات زیادی را تجربه می کنند. زمانی که بینندگان با جاشوا پارکر ملاقات می کنند، به نظر می رسد که او از آن مرحله از زندگی خود بهبود یافته است. رهبر جمینی کوون، او پدر جو و کای است که از اجازه دادن به پسر سیفونینگ خود می ترسد که کنترل را به دست بگیرد. این سوال همیشه باقی خواهد ماند: آیا کای به این دلیل بد شد که او را نفرت انگاشتند یا از همان ابتدا شیطان بود؟ بینندگان هرگز پاسخ این موضوع را دریافت نخواهند کرد زیرا جاشوا یک شخصیت فوقالعاده بسته است. او یک دنیای زندان برای کای ایجاد می کند اما این میزان مسئولیتی است که او برای پسرش می پذیرد. جاشوا تمایلات کای را به گردن ذات او می اندازد و هیچ کار دیگری برای کمک به شخصیت های اصلی انجام نمی دهد. رسم عجیب جوزا در انتخاب دوقلوها برای رهبری در مرکز موضوع اصلی قرار دارد. حتی زمانی که جاشوا به رستگاری نزدیک می شود، بلافاصله کشته می شود. او و کل جمینی کاون به طور ناگهانی می میرند، حتی اگر برخی از جالب ترین داستان های سریال را داشته باشند.
لوسی بنت هرگز به پتانسیل خود نرسید
یکی از تاسف بارترین نمونه های پتانسیل از دست رفته شخصیت لوسی بنت است که تنها در دو قسمت از خاطرات خون آشام حضور دارد. او اولین بار در فصل 2، قسمت 7، "Masquerade" ظاهر می شود. او که یکی از دوستان جادوگر کاترین است، در جشن قهرمانی ظاهر می شود تا به داپلگانگر کمک کند تا دست بالا را بگیرد. تنها زمانی که او آنجاست متوجه می شود که او تنها جادوگر حاضر نیست. او بانی را می بیند و به سرعت لحن خود را تغییر می دهد. بانی از یک سلسله جادوگران فوق العاده قدرتمند می آید و لوسی نمی خواهد در تیررس قرار بگیرد. بعداً، لوسی همچنین فاش می کند که او و بانی با هم فامیل هستند و قول می دهد که برگردد. لوسی میتوانست برای کمک به بانی در آزمایشهای متعددش برگردد، و شاید او اینقدر نمیمرد. در عوض، لوسی تنها در پایان مجموعه خاطرات خونآشام برمیگردد بدون اینکه هیچ گونه شخصیتی در مورد آن صحبت کنم.
آوریل یانگ بدون هیچ دلیلی قربانی شد
یک شخصیت تکراری در فصل 4، آوریل یانگ، بخشی از یک فصل متزلزل است. پس از عواقب تبدیل شدن النا به خون آشام، Mystic Falls نیز با یک سری قتل عام مواجه می شود. اولین قتل آوریل بیشترین تأثیر را دارد. پدرش، کشیش یانگ، خود را در کنار بقیه اعضای جماعتش منفجر می کند. متاسفانه برای آوریل، این تنها شروع بدبختی های اوست. به دلیل نزدیکی به وقایع ماوراء طبیعی سریال، او دائماً مجبور به فراموشی می شود و بر آسیب وارد شده به روان جوانش می افزاید. آوریل تبدیل به یک لوح خالی برای هرکسی می شود که بدون قافیه یا دلیل، کاری را که برای راحتی خود می خواهد انجام دهد. آوریل تنها در یک فصل ظاهر می شود و پس از رفتن او تا حد زیادی فراموش می شود.
اسکار کمترین فایده بدعت گذار است
حضور کوتاه اسکار در The Vampire Diaries هیچ نشانه ای از ارزش سرگرمی او نیست. او که طنزآمیزترین گروه Lily's Heretics است، کوتاهترین طول عمر را نیز دارد. این نتیجه، متأسفانه، چیزی است که شخصیت او را بسیار ناامید می کند. اسکار تنها بدعت گذار است که تلاش می کند خانواده را ترک کند. با وجود اینکه لیلی به عنوان یک خون آشام جادوگر به او زندگی دوم می دهد، اما از پویایی خانواده خسته شده است و آزادی خود را می خواهد. متأسفانه او تقریباً به محض ملاقات بینندگان می میرد. والری او را می کشد تا به لیلی نگوید معشوق بدرفتار او، جولیان، کجاست. اسکار زمانی که زنده است هیچ گونه شخصیت واقعی ندارد و زمانی که مرده است بسیار مفیدتر است. دیمون از مرگ اسکار به عنوان اهرمی علیه مادرش استفاده می کند که پتانسیل داستانی بیشتری نسبت به زندگی او دارد.
الینا مظهر یک دختر در پریشانی است
وضعیت النا به عنوان قهرمان خاطرات خون آشام تضمین نمی کند که او عضو مفیدی از بازیگران است. او مسلماً یکی از بی فایده ترین بازیگران اصلی است. از همان ابتداالینا کاملاً ارتجاعی است و اختیاری برای تصمیم گیری خود ندارد. به عنوان یک شخصیت انسانی در نمایشی به نام خاطرات خون آشام، او کاملاً با کسی که قرار است تعریف می شود. وقتی النا خودش را در میانه نمایش های فوق طبیعی می بیند، همیشه اوست که باید نجات پیدا کند. او به دلیل خون دوپلگنگرش اهمیت دارد، اما همیشه نیاز به نجات دارد. حتی زمانی که او با تبدیل شدن به یک خون آشام قدرت می گیرد، نمی تواند از عهده آن برآید. النا وقتی توانایی های خون آشام دارد به نوعی بی فایده تر است. ناتوان از کنترل میل به خون او یا پایین نگه داشتن خون به دلیل پیوند پدر، همه باید به او محبت کنند یا از او مراقبت کنند. به همین دلیل است که نمایش بدون او ادامه داد زمانی که دوبرو سریال را در فصل 6 ترک کرد. النا برای اجرای طرح اصلی سریال مورد نیاز نیست و موارد دیگر. شخصیت های پویا، مانند بانی و کارولین، اجازه دارند بدون او بدرخشند.
نظرات
نظر خود را به اشتراک بگذارید