
خاطرات خون آشام داستانی از نبردهای فراطبیعی در Mystic Falls و دو عشق حماسی بین استفان و النا و دیمون و النا را روایت می کند. سالواتورز روح درام CW بود و هواداران همیشه بین دیمون و استفان تقسیم میشوند. استفان هفت سال از دیمون کوچکتر بود، زیرا او در سال 1846 به دنیا آمد، در حالی که دیمون در سال 1839 به دنیا آمد.
زمانی که دیمون بزرگتر بود، استفان اغلب مانند بزرگسالان رفتار می کرد. او صفات تحسین برانگیزی در خود داشت که از آنجایی که او تنها 17 سال داشت شگفت آور بود. استفان جنبه ریپری برای او داشت، اما خود واقعیاش، با انسانیتش، شخصیت فوقالعادهای بود، و به خاطر بهترین ویژگیهایش، که فراوان بود، شایسته تقدیر بود.
استفان همیشه به انتخاب های النا احترام می گذاشت
برای استفان، شریک خوب بودن به این معنی بود که به کسی که با او بود احترام می گذاشت. رابطه او با النا دلگرم کننده بود زیرا او سعی نمی کرد بی دلیل بر الینا تأثیر بگذارد و به انتخاب های او احترام می گذاشت، حتی اگر احساس می کرد که با او موافق نیست. او به النا اجازه داد تا بر زندگی و انتخاب هایش اختیار کامل داشته باشد که این یکی از بهترین ویژگی های او بود.
دیمون عادت بدی داشت که ارادهاش را به النا تحمیل کند، زیرا احساس میکرد بیشتر از او میداند و این برتری او را بسیار کمتر از استفان دوستداشتنی میکرد. سالواتوره جوانتر فکر نمی کرد که می داند چه چیزی برای الینا بهترین است، به همین دلیل بود که آنها می توانستند گفتگوهای باز و همدلانه با یکدیگر داشته باشند. او فکر نمی کرد که او فقط به این دلیل که جوانتر بود کمتر می دانست.
او برای زندگی انسان ارزش قائل بود
با خاموش شدن انسانیت، استفان یک چاک دهنده شد، اما این بخش بسیار کوچکی از شخصیت او بود. استفان با انسانیت دست نخورده اش روح بسیار لطیفی داشت و به ویژه نسبت به مردم دلسوز بود. در بیشتر فصل 1 خاطرات خون آشام، استفان فقط خون حیوانات می نوشید زیرا سعی می کرد به مردم صدمه نزند.
برخلاف سایر خون آشام ها که نسبت به انسان ها بسیار حقیر فکر می کردند، استفان آنها را وسیله ای برای رزق نمی دانست. بیشتر خونآشامها با انسانها بهعنوان کیسههای خونی رفتار میکردند که هر طور که میخواستند از آن تغذیه کنند، مجبور کنند یا حتی بکشند. استفان تمام تلاش خود را کرد که آن نوع خون آشام نباشد که او را از سایرین در سریال متمایز می کرد.
استفان در برابر ناملایمات مقاوم بود
این خصوصیتی بود که استفان با برادرش به اشتراک میگذاشت و به هر دوی آنها اجازه داد تا زندگی را به جلو بروند. استفان بهترین و بدترین زندگی را دیده بود، و گاهی اوقات، تراژدی ها بیشتر از شادی ها می شد. او پدری بدرفتار داشت، مجبور شد با "مرگ" مادرش کنار بیاید، و سپس به طور ناگهانی با خیانت بسیار در سطوح مختلف، بخشی از دنیای ماوراء طبیعی شد.
با این حال، استفان هرگز تسلیم نشد. او همیشه به دنبال راه هایی برای خروج از یک موقعیت بد بود و توانایی او در ادامه حرکت به جلو قابل تحسین بود. خیلی های دیگر در برابر این درد و زیان بسیار تسلیم می شدند، اما استفان این گونه نبود. استفان خواه این بود که برادرش را از آرواره های جهنم بازگرداند یا به خودش کمک کند تا بهتر شود، بسیار انعطاف پذیر بود.
او مسئولیت اعمال خود را بر عهده گرفت
استفان به هیچ وجه بی گناه نبود، اما هرگز اعمال ناشایست خود را انکار نکرد. بر خلاف سایر خون آشام ها، او همچنین برای دفعاتی که مردم را می کشت و صدمه می زد بهانه نمی آورد. در واقع، گناه کارهایش او را تعقیب کرده بود و استفان همیشه آماده بود تا به خاطر این واقعیت که او یک فرد کامل نیست، پاسخگو باشد.
در بزرگترین لحظات استفان واضح بود که او برای خون آشام به دنیا نیامده بود. وجدان او خیلی قوی تر از آن بود که آگاهانه به نفع خود به مردم صدمه بزند و از آن دور شود. حتی به عنوان یک چاک دهنده، استفان بلافاصله پس از از دست دادن کنترل خود احساس پشیمانی شدید می کند و سعی می کند قتل عام خود را معکوس کند. در حالی که امکان خنثی سازی اعمال او وجود نداشت، اخلاق استفان و تمایل او برای پذیرفتن مسئولیت اعمالش همیشه وجود داشت.
استفان عمیقاً به دیمون اهمیت داد
زمانی که استفان کوچکتر بود، مانند یک برادر بزرگتر از دیمون مراقبت می کرد. او ممکن است با برخی از کارهایی که انجام میداد، طرف بدش را گرفته باشد، بزرگترین آنها این بود که وقتی نمیخواست او را تبدیل به یک خونآشام کرد، اما استفان او را بیقید و شرط دوست داشت. در طول سال ها، او بارها و بارها ثابت کرده بود که برای دیمون هر کاری انجام می دهد.
استفان خود را به کلاوس سپرد تا دیمون را نجات دهد و حتی خدمتکار کید شد تا بتواند نجات یابد. به برادرش این فرصت را می دهد که النا را دوست داشته باشد، حتی زمانی که او ثابت کرد چقدر استفان برای دیمون انجام می دهد. برادرش برای او اهمیت زیادی داشت و پیوند آنها با توانایی استفان در جبران کمبود دیمون به هر طریق ممکن زنده ماند.
او به دوستانش تقدیم شد
استفان کسی نبود که بتواند دوستان زیادی پیدا کند، اما به افرادی که انتخاب میکرد اختصاص داد. پیوندهای او با دوستانش تزلزل ناپذیر بود و او به آنها وفادار ماند. لکسی برانسون بهترین دوست او بود و به او کمک کرده بود تا از مرحله Ripper خود خارج شود و به یک خون آشام فعال تبدیل شود.
استفان هرگز کمک و شفقت او را فراموش نکرد و هر کاری برای لکسی انجام داد تا او را در اطراف نگه دارد. به طور مشابه، استفان قبلا متعهد شده بود که به کارولین کمک کند تا یک خون آشام بهتر شود و دوستی شیرینی بین آنها شکل گرفت. او هرگز از او دست نکشید و بعداً متوجه شد که احساساتش عاشقانه است. استفان همچنین موفق شد با النا که قلب او را شکسته بود دوست بماند.
استفان همیشه آماده بود تا خود را قربانی کند
یکی از ویژگی های تعیین کننده استفان، تمایل او به فداکاری بود. شخصیتهای دیگری مانند دیمون، النا، جرمی و کارولین همیشه به دنبال افرادی بودند که خود را فدای اهدافشان کنند، اما استفان هرگز این کار را نکرد. اگر تسلیم شدن خود راه حل یک مشکل بود، به راحتی این کار را انجام می داد.
آخرین فداکاری او در فصل 8 The Vampire Diaries یکی از بهترین لحظات استفان است. او میتوانست به راحتی اجازه دهد که دیمون سقوط کند، اما میخواست برادرش با النا زندگی انسانی داشته باشد. فداکاری نهایی استفان Mystic Falls را برای همیشه نجات داد و همچنین کاترین، بزرگترین شرور را در یک حرکت از بین برد. این از خود گذشتگی شجاعت میخواست و استفان این کار را با لطف انجام داد.
او عمیقاً و واقعاً عاشق بود
استفان برخلاف دیمون، که از رفتارهای معمولی و روابط سطحی با زنان پیشرفت می کرد، روابط را انتخاب کرد. او دوست داشت ارتباطات عمیقتری نسبت به ارتباطات کم عمق داشته باشد. هنگامی که استفان عاشق یک زن شد، کاملاً به او اختصاص داشت که تماشای آن بسیار دلچسب بود. او هر کاری را برای زنی که دوست داشت انجام می داد، خواه الینا، کارولین، ربکا یا والری باشد.
او با نهایت احترام با آنها رفتار می کرد و سعی می کرد آنها را در سطح احساسی درک کند. استفان کسی بود که علایق، دوست نداشتن و شخصیت شرکای خود را بررسی می کرد و خود را به بهترین دوست پسر ممکن برای آنها تبدیل می کرد. او همچنین به هر قیمتی از آنها محافظت می کرد که یکی از بهترین صفات او بود.
استفان دوست داشت به مردم فرصت دوم بدهد
خون آشام ها موجوداتی بی رحم شناخته می شدند، اما استفان سالواتوره یک استثنا بود. در حالی که یک خون آشام معمولی کسی را می کشد که به او ظلم می کند، استفان به مردم شانس دوم می دهد. او همیشه به خوبی در مردم اعتقاد داشت، به همین دلیل بود که مردم را می بخشید و به آنها فرصت دوم می داد.
دیمون بزرگترین نمونه از بخشش استفن بود. برادر بزرگش عمداً به طرق بی شماری او را آزار داده بود، اما او معتقد بود که ارزش این را دارد که فرصت دیگری به او داده شود. استفان فهمید که مردم اشتباه می کنند و به مردم فرصت داد تا روشی را که در گذشته بخشیده شده بود، بهبود بخشند.
او به دوستان و خانواده النا احترام می گذاشت
استفان همیشه با دوستان الینا که یک پرچم سبز بزرگ بود بسیار مهربان و مهربان بود. برخلاف دیمون، که در ابتدا از کارولین سوء استفاده کرده بود، سعی کرد بانی را بکشد، در واقع جرمی را کشت، و صدمات بیشتری به او وارد کرد، استفان برای اینکه فردی شایسته باشد نیازی به رستگاری نداشت. او همیشه با بانی، کارولین و جرمی دوست بود، حتی اگر آنها نسبت به او شک داشتند.
وقتی استفان بدون اینکه از او خواسته شود این کار را انجام داد، به خوبی از شخصیت استفان صحبت کرد. او ذاتاً شایسته بود و می دانست که همه شایسته احترام هستند، نه فقط دختری که او دوستش داشت. او مظهر یک مرد سالم و شریک زندگی بود که او را بسیار محبوب هواداران کرد.
نظرات
نظر خود را به اشتراک بگذارید