
چند برنامه تلویزیونی مانند The Walking Dead نتوانستند مخاطبان را همانند این سریال مجذوب کنند، درامی پساآخرالزمانی بلندمدت از AMC با بازی اندرو لیندن در نقش ریک گریمز و مجموعهای از بازماندگان. در طول 11 فصل، این سریال فراز و نشیبهایی داشته است، اما برای بسیاری از طرفداران، یک فصل هنوز برتر محسوب میشود: فصل دوم.
فصل 2 نمایش The Walking Dead یک مستر کلاس در ایجاد تنش تدریجی است
بر خلاف فصلهای بعدی که بیش از حد بر اکشن تأکید داشتند، فصل دوم The Walking Dead رویکردی آهستهتر و حسابشدهتر به درام داشت. داستان که عمدتاً در مزرعهای متعلق به هرشل (Scott Wilson) و خانوادهاش رقم میخورد، بر بقا، معضلات اخلاقی و آشوبهای روانی تأکید دارد؛ به گونهای که هر برخورد با واکرها و هر درگیری بین فردی، تأثیرگذارتر و ترسناکتر به نظر میرسد. برخی مثالها شامل:
- مزرعه به عنوان پناهگاه کاذب
- فضای مزرعه، با دشتهای باز و حس امنیتی که دارد، در تضاد آشکار با خطراتی قرار میگیرد که بیرون از مرزهای آن کمین کردهاند. انزوای مزرعه باعث میشود گروه بیش از حد مطمئن و بیتوجه به واقعیت شود.
- بسیاری همچنین انبار هرشل را نماد انکار جمعی گروه دانستهاند.
- لحظات آرامش
- فصل دوم اغلب تهدید قریبالوقوع را با لحظاتی از آرامش نسبی در تضاد قرار میدهد که تأثیر وحشتهای اجتنابناپذیر را تقویت میکند. گروه در میان آشوبهای فزاینده، بارها آرامش موقت پیدا میکند که در نهایت فقدان آن، ضربههایی ویرانگرتر به همراه دارد.
- در "Chupacabra" (قسمت 4)، گروه شبی ساکت را در کنار آتش اردو سپری میکنند. آنها درباره زندگیهای خود قبل از آخرالزمان تأمل کرده، داستانهایی را روایت میکنند و چهرههایی از انسانیت خود را به نمایش میگذارند. این صحنه مخاطب را در حالت امید کاذب فرو میبرد و خشونتهای آتی در فصل، برجستهتر به نظر میرسد.
- سقوط شان به سوی پارانویا
- در حالی که گروه با از دست دادن حس امنیت دست و پنجه نرم میکند، وضعیت روحی دوست ریک از فصل اول، شان والتز (Jon Bernthal) به طرز فزایندهای ناپایدار میشود. احساسات پرنوسان و حس استحقاق او—به ویژه نسبت به لوری—تنشی زیرکی ایجاد میکند که در نهایت فوران میکند.
- سرنوشت سوفیا
- این پیچش میانی فصل یکی از بینهایت دلخراشترین افشای کل سریال بود. در "Pretty Much Dead Already" (قسمت 7)، ریک، شان و دیگر اعضا بالاخره سوفیا (Madison Lintz) را—زنده اما اکنون به شکل واکر—در انبار پیدا میکنند. حتی با در نظر گرفتن اینکه The Walking Dead پر از مرگ و واکر است، ترکیب مرگ یک کودک، جستجوی طاقتفرسا و تأثیر عاطفی عمیقی که بر شخصیتها میگذارد، سرنوشت سوفیا را به یکی از تأثیرگذارترین و دلخراشترین لحظات تبدیل میکند.
- وقتی ریک مجبور میشود واکر سوفیا را از بین ببرد، دلشکستگی به حدی افزایش مییابد که تحمل آن دشوار میشود.
منتقدان به طور گسترده از توانایی فصل دوم در ایجاد تنش و تعمیق قوسهای شخصیتی تقدیر کردند. همانطور که در اجماع نظر منتقدان از Rotten Tomatoes بیان شده است، "فصل دوم The Walking Dead، شخصیتها را عمیقتر میسازد در حالی که تنش طاقتفرسا و خونینی را که این سریال را به موفقیت رساند حفظ میکند."
"Sometimes the Dead Should Stay Buried" – فصلی از اخلاقیات
یکی از بزرگترین نقاط قوت فصل دوم، بررسی معضلات اخلاقی آن بود. برخلاف فصلهای بعدی که در آن بقا اغلب اقدامات افراطی را توجیه میکرد، فصل دوم بسیاری از کلیشههای محبوب سریال را ابداع کرده و در اوایل شروع آخرالزمان، به مباحث پیچیده درباره درست و غلط پرداخته است.
معضلات اخلاقی کلیدی
- زنده نگه داشتن واکرهای انبار:
- هرشل از قبول این فکر که واکرها نجاتناپذیرند امتناع میکند و باور دارد که هنوز میتوان با آنها مانند انسان رفتار کرد. این موضوع شکافی در درون گروه ایجاد میکند؛ میان کسانی که واکرها را همچنان بشر میدانند و کسانی که اینگونه نیست.
- تصمیم به کشتن واکرهای انبار، لحظهای پر از خشونت و احساس است که توهم آرامش را میشکند و گروه را وادار میکند تا با واقعیت بیرحم دنیای خود مواجه شوند.
- بیرحمی فزاینده شان:
- حسادت و ناامیدی شان او را به رفتارهای فزاینده بیرحمانه سوق میدهد، بهویژه نسبت به ریک و لوری (Sarah Wayne Callies)، چرا که او خود را برای هدایت گروه و برای لوری مناسبتر میداند.
- سقوط شان به سوی خشونت در تضاد با تلاشهای ریک برای حفظ درستی اخلاقی قرار دارد و هر دو مرد و گروه را به سوی درگیری اجتنابناپذیر سوق میدهد.
- سرنوشت رندال:
- بحث پیرامون اینکه آیا باید رندال (Michael Zegen) را بکشد یا رها کند، شکاف اخلاقی موجود در گروه را برجسته میکند. شان از رویکرد عملگرا حمایت میکند در حالی که ریک خواستار رحمت است—نمونهای دیگر از مباحثه موضوعی.
- در نهایت، سرنوشت رندال و سوفیا، گروه را به مواجهه با احتمال از دست دادن انسانیت خود در انتخابهای دشوار بقا وا میدارد.
شخصیتهای فصل دوم The Walking Dead صرفاً برای بقا مبارزه نمیکردند؛ بلکه با هزینه انسانیت خود نیز دست و پنجه نرم میکردند. تصمیمات آنها پیامدهای دائمی به همراه داشت که فصل دوم را بیشتر شبیه یک تریلر روانشناختی میساخت تا یک درام ساده بقا. در این فصل، اخلاق و خوشبینی در تقابل با واقعگرایی بیرحمانه قرار گرفته و بحث اصلی فصل به یکی از جذابترین مباحث در میان سریال تبدیل شده است.
Shane vs. Rick: بهترین رقابت در سریال The Walking Dead
با وجود اینکه The Walking Dead شرورانی بهیادماندنی مانند the Governor و Negan را معرفی کرد، تعداد کمی از رقابتها به چالشهای شخصی میان ریک و شان رسیدند. رابطهای که بر پایه دوستی پیش از آخرالزمان شکل گرفته بود، به تدریج در فصل دوم فرسایش یافت، چرا که نویسندگان از دو شخصیت مرکزی برای تاکید بر جدال بین شدت و رحمت بهره بردند.
منتقدان خاطرنشان کردند که این تقابل قدرت داخلی یکی از قویترین عناصر فصل بود. در نقد اصلی خود از قسمت 3، "Save the Last One" برای A.V. Club، منتقد زک هندلن درباره سقوط اخلاقی شان صحبت میکند. او پیشبینی کرده بود: "شان مدتهاست که اسب سیاه گروه است. کسی که بیشترین احتمال انفصال از محدودیتهای اخلاقی را دارد."
- ظهور «Ricktatorship»:
- همزمان با افزایش بیثباتی شان، سبک رهبری ریک به سوی رویکردی اقتدارگرا تغییر مییابد. احساس مسئولیت فزاینده او نسبت به گروه، باعث میشود بدون مشورت با دیگران تصمیماتی اتخاذ کند که نهایتاً به «Ricktatorship» منجر میشود.
- در قسمت "18 Miles Out"، ریک بهطور یکطرفه تصمیم میگیرد رندال را رها کند، علیرغم اعتراضات شدید دوستش، و شان را بیشتر به سوی خشونت و پارانویا سوق میدهد.
- نقش لوری در این رقابت:
- احساسات لوری رابطه پرتشن میان ریک و شان را پیچیدهتر میکند. در حالی که بین عشق به هر دو مرد پاره پوره تقسیم شده است، بدون قصد رقابت را تشدید میکند. دخالت او تفاوتهای آنها را برجسته میکند، چرا که وسواس شان نسبت به او در تضاد با رویکرد محجوب و محترمانه ریک قرار دارد.
- مواجهه نهایی:
- در قسمت "Better Angels"، ریک مجبور میشود شان را در یک عمل دفاع از نفس با اکراه بکشد. این لحظه تراژیک به مانند پایانی اجتنابناپذیر برای سقوط شان به سمت تاریکی به نظر میرسد.
- با این حال، استراتژی "رحمت" ریک به طور کامل پیروز نمیشود. این تصمیم دردناک او را وادار میکند تا با واقعیتهای بقا روبرو شود و در نهایت رویکرد آرمانگراي او را با عملگرایی بیرحمانه دوستش متعادل کند.
توسعه غنی شخصیتها، حتی برای شخصیتهای فرعی
فراتر از قهرمان و ضدقهرمان اصلی سریال، فصل دوم به تقریباً هر شخصیت توسعهای معنادار بخشید؛ امری که فصلهای بعدی اغلب در آن با مشکل مواجه شدند.
- Daryl Dixon (Norman Reedus): دِریِل دیکسن به عنوان یک بازمانده سخت و منزوی ظاهر شد، اما فصل دوم تحولی در او آغاز کرد و او را به عضوی دلسوزتر و وفادارتر در گروه تبدیل نمود. ارتباط او با دیگران، به ویژه کارول، ضعفهای او را آشکار ساخت و راه را برای تبدیل شدن به یکی از پیچیدهترین شخصیتهای سریال و در نهایت داشتن سریال فرعی خودش هموار کرد.
- Carol Peletier (Melissa McBride): تحول کارول از شخصیتی آرام و مطیع به زنی مقاوم در فصل دوم آغاز شد، بهویژه پس از فقدان تراژیک سوفیا. اگرچه او هنوز به جنگجوی سرسخت تبدیل نشده بود، این فصل نقطه آغاز رشد عاطفی و شخصی او محسوب میشد.
- Carl Grimes (Chandler Riggs): بلوغ کارل در فصل دوم بسیار چشمگیر بود؛ چرا که او با بیرحمی دنیای آخرالزمان مواجه شد. دوران کودکی او با واقعیت ہای آخرالزمانی که در جستجو و کشف نهایی سوفیا نمود پیدا شد، قطع گردید. رابطه او با پدرش، ریک، حتی پیچیدهتر شد زیرا کارل شاهد تحول سبک رهبری و چالشهای اخلاقی ریک بود. در همین حال، نفوذ فزاینده شان به عنوان جایگاه پدری برای کارل، تنش میان ریک و شان را عمیقتر کرد و کارل خود را میان دو رویکرد متضاد بقا گیر افکند.
- Glenn Rhee (Steven Yeun) and Maggie Greene (Lauren Cohan): این فصل همچنین رابطه عاشقانه بین گِلن و مگی، دختر هرشل — جفت محبوب طرفداران — را معرفی کرد. ارتباط نوپا آنها amidst آشوب گرما و انسانیت به گروه آورد و لحظاتی از آرامش را ایجاد نمود.
The Walking Dead میراث
فراتر از تأثیر اولیهاش، میراث این فصل از طریق گسترش مداوم دنیای داستان ادامه یافته و بر لحن و عمق آثار بعدی تأثیر گذاشته است. از آن زمان، The Walking Dead دنبالههای متعددی به دنبال داشته است، به طوری که سریالهای اخیر و مورد تحسین منتقدانی مانند The Walking Dead: Dead City ثابت کردهاند فرنچایز هنوز داستانهای جذابی برای گفتن دارد.
فصل دوم صرفاً درباره بقا نبود؛ بلکه به کاوش در مورد اینکه این شخصیتها قبل از پایان جهان چه کسانی بودند و در حال تبدیل شدن به چه کسانی هستند پرداخت. با معضلات اخلاقی قانعکننده، لحظات فراموشنشدنی و یکی از بهترین رقابتهای شخصیتی در تاریخ تلویزیون، فصل دوم همچنان به عنوان یک شاهکار آهستهسوختنی باقی مانده و استاندارد فصلهای بعدی را تعیین کرده است.
مطالب مرتبط
دیگران نیز خوانده اند
تازه های مقالات فیلم و سریال
محتوای خود را پیدا کنید
نظرات
نظر خود را به اشتراک بگذارید