امتیاز شما 0
0
مقالات فیلم و سریال

وایکینگ ها : 8 بازیگری که نقش هایشان میخکوب کردند

و 8 نفر که کوتاه آمدند

برای بیش از هفت سال، سریال وایکینگ‌ها کانال History حماسه قهرمان افسانه‌ای نورس راگنار لوتبروک و پسرانش را دنبال می‌کرد. بین 793 بعد از میلاد و 821 پس از میلاد اتفاق افتاد، این دوران تاریکی برای اروپا بود، زیرا مردم شمالی شروع به سفر فراتر از آنچه حملات آنها قبلاً آنها را برده بود، کردند. تهاجم آنها به Lindisfarne یک جنگ وحشیانه و مداوم را بین مردم شمالی و پادشاهی آنگلوساکسون به راه انداخت. علی‌رغم نادرستی‌های تاریخی، یکی از دلایل اصلی وایکینگ‌ها برای داشتن چنین سریال تلویزیونی موفقی به خاطر شخصیت‌های زیادی بود که باعث می‌شد صحنه حس واقعی و الهام‌بخش داشته باشد.

در طول سال‌ها، مجموعه‌های تلویزیونی و فیلم‌های زیادی در دوره وایکینگ‌ها وجود داشته است، اما چیزی که در مورد سریال اصلی History Channel مورد توجه بینندگان جدید قرار گرفت، خشن بودن شخصیت‌ها بود. هیچ چیز در مورد زندگی آنها بکر نبود، یا آنچه که می توان با استانداردهای امروزی آن را پاک تلقی کرد، و این سطح خام اصالت بود که باعث می شد داستان واقع بینانه و جذاب به نظر برسد، حتی اگر نادرستی وجود داشته باشد. بازیگرانی که این سریال را در شش فصل اجرا کردند نیز به موفقیت وایکینگ ها کمک زیادی کردند، اما برخی از بازیگران بودند که در حین اجرای نقش خود کوتاهی کردند، حتی زمانی که همبازی هایشان توپ را از پارک بیرون زدند و شخصیت هایشان را زنده کردند.

سریال وایکینگ ها کانال History در طول شش فصل خود بسیار محبوب بود. با رتبه‌بندی بالا، همچنان طرفداران وفادار خود را حفظ می‌کند، حتی اگر در سال 2020 به پایان رسید. بخشی از دلیل این امر، روشی است که برخی از بازیگران اصالت نقش‌های خود را ثابت کردند در حالی که دیگران موفق به انجام آن نشدند. سه بازیگری که نقش خود را ثابت کرده‌اند و سه بازیگری که نقش‌هایشان را ثابت کرده‌اند به این فهرست اضافه شده‌اند.

16 الکس هوگ اندرسن نقش خود را به عنوان ایوار بی استخوان بازی کرد

عزم ایوار ناتوانی او را تکذیب می کند

ایوار بی استخوان در وایکینگ ها به پایین نگاه می کند.

ایوار بی استخوان به دلیل ناتوانی در بدو تولد که باعث شد او توانایی راه رفتن را نداشته باشد به این نام خوانده شده است. ایوار به عنوان چهارمین پسر راگنار و اسلاگ، در سایه برادرانش بزرگ می‌شود، اما در نهایت خشن‌تر، بی‌ثبات‌تر و سادیست‌تر از بقیه می‌شود. او کودکی را به خاطر اینکه به او توپ نداد به قتل رساند، طلای مذاب را در گلوی کشیشی ریخت و پسر نوزادش را به محض اطلاع از مشکل قلبی خود رها کرد تا بمیرد. عزم پولادین او برای اینکه یک جنگجوی وایکینگ باشد، علیرغم مسئولیتش، فقط با ماهیت سادیستی او مطابقت داشت، که ممکن است از نظر تاریخی دقیق بوده یا نباشد. الکس اندرسن بازیگر نقش فوق العاده ای در به تصویر کشیدن این شخصیت انجام داد. از یادگیری به تصویر کشیدن ناتوانی تا آوردن سطحی از شدت به آن چشمان آبی پولادین، اندرسن نقش خود را میخکوب کرد و ایوار را به یکی از شخصیت های برجسته پس از نوشتن راگنار تبدیل کرد.

 

15 دیوید لیندستروم نقش خود را به عنوان سیگورد مار در چشم نمی نشاند

لیندستروم در آوردن ابعاد به نقش ناکام است

Sigurd با بازی دیوید لیندستروم در ژست های وایکینگ ها.

به عنوان یکی از پسران راگنار، هر بازیگری که نقش سیگورد مار در چشم را بازی می‌کرد، می‌توانست کارش را برای او قطع کند. چندین شخصیت متمایز و آتشین وجود دارند که در سه فصل آخر وایکینگ ها نقشه می کشند، دشمنی می کنند و می جنگند. اما لیندستروم نتوانست چیزی را به بخشی که او را در برابر دیگران متمایز کند (به جز خطای تداوم قبل از تولد) بیاورد. این امر به ویژه ناامید کننده است زیرا برخی روایت ها سیگورد را به عنوان یک کودک سه ساله آتشین می شناسند که با برادرانش صحبت می کند تا علیه پادشاه سوئد وارد جنگ شوند. برخلاف تاریخ شناخته شده (یا مشکوک) سیگورد واقعی، شخصیتوایکینگ هابه نظر می رسد همیشه در پس زمینه استو خیلی زودتر از آنچه ظاهرا اتفاق افتاده کشته می شود. در داستان ها

14 مورگان پولانسکی نقش خود را به عنوان پرنسس گیسلا نشان می دهد

پولانسکی گیسلا را با عزم استیلی آغشته می کند

پرنسس گیسلا در مقابل مردمش در کلیسای جامع وایکینگ ها ایستاده است.

شخصیت پرنسس گیسلا برای ایفای نقش خود به یک بازیگر خاص نیاز داشت. شاهزاده خانم دختر امپراتور چارلز فرانسه است و بینندگان اولین بار او را هنگامی که راگنار و ارتشش به شهر پاریس فرود می‌آیند می‌بینند. در حالی که می توان انتظار داشت که امپراتور فرانسه چهره شجاع و مصمم باشد، بینندگان متوجه می شوند که واقعاً این گیسلا است که او را تقویت می کند. مورگان پولانسکی با به تصویر کشیدن عزم پولادین او که با مهارت او در دیپلماسی و رفتار مهربانش نسبت به کسانی که به آنها اهمیت می دهد، متعادل می شود. او به پدرش نیرو می دهد، مردم را تشویق می کند و در نهایت مجبور می شود با رولو ازدواج کند. گیسلا هر چیزی است جز غواصی شاهزاده خانم در حال غش. او در نهایت عاشق رولو می شود اما بدون اینکه قدرت شخصیت خود را قربانی کند.

 

13 دین ریج نقش خود را به عنوان مگنوس مشخص نمی کند

نقش مگنوس برای شروع مشکل ساز است

مگنوس در وایکینگ ها فرو می رود.

یکی از مشکلات وایکینگ ها این است که راگنار پسران زیادی را سرپرستی کرد. اگرچه این با تاریخ مطابقت دارد، اما لزوماً درام خوبی را ایجاد نمی کند. پسران زیادی برای پیگیری وجود دارند که گم شدن یک یا دو نفر در میان دیگران اجتناب ناپذیر است. این موضوع مگنوس را با نقش آفرینی دین ریج مطرح می کند. از میان همه پسرانی که می‌توانستند غافل شوند، مگنوس مطمئناً یکی از آنها بود. او ادعا می کند که او پسر راگنار توسط کوئنتریث، ملکه شدید و کاریزماتیک مرسیا است. در حالی که مگنوس قطعاً ارزش خط داستانی را دارد، به نظر می‌رسد که مگنوس راه خود را در این سریال گیج می‌کند، و ناامیدانه تلاش می‌کند اما هرگز در اثبات اینکه پسر راگنار است کاملاً موفق نشده است.

12 لینوس روچ نقش خود را به عنوان پادشاه اکبرت نشان می دهد

روچ پیچیدگی های اکبرت را به تصویر می کشد

شاه اکبرت تاج خود را در وایکینگ‌ها می‌بندد.

لینوس روچ یکی از ویژگی های برجسته وایکینگ ها است. شخصیت او، شاه اکبرت، پر از تضادها است، اما روچ آنها را به طور کلی در اجرایی می کشد که او را بسیار انسان تر از شاهانی می کند که معمولاً در قطعات دوره به تصویر کشیده می شوند. او به‌عنوان دشمن وایکینگ‌ها بلافاصله در نقش «مرد خوب» قرار می‌گیرد، اما تاریخ به ندرت در این خطوط تقسیم می‌شود. بر اساس شاه اگبرت تاریخی، اکبرت با راگنار روبرو می شود و در نهایت به دوست بعید جنگجوی وایکینگ تبدیل می شود. یا خیلی بعید است؟ اکبرت در طول سریال تعدادی تصمیم می گیرد و برخی از آنها بی رحمانه به نظر می رسند در حالی که برخی دیگر مهربان به نظر می رسند. او وقت خود را صرف مطالعه وایکینگ ها می کند و با اکبرت دوست می شود، با این حال اجازه می دهد که مهاجران وایکینگ قتل عام شوند و او را زندانی می کند و در نهایت کوئنتریث را می کشد. روچ این تکانه های متناقض را طوری مدیریت می کند که انگار همه آنها بخشی از یک فرد کامل هستند.

 

11 مارکو ایلسو نقش خود را به عنوان Hvitserk مشخص نمی کند

با این حال یکی دیگر از پسران راگنار تحت تأثیر قرار نمی‌گیرد

ژست های Hvitserk در وایکینگ ها.

به قدری بسیاری از بازیگرانی که نقش خود را ثابت نکردند، یکی از پسران راگنار را بازی کردند که خود تماشاگر بعد از مدتی احساس نارضایتی از پدرها را پیدا می کند. اگر بخواهیم منصفانه با مارکو ایلسو رفتار کنیم، به نظر می‌رسد که Hvitserk برای پس‌زمینه نوشته شده است، حداقل در فصل‌های ابتدایی که شخصیت او بزرگسال است. او با عصبانیت از راگنار بزرگ می شود، اما در مورد او نیز درگیر است. در نهایت، به این شخصیت زمان بیشتری برای توسعه داده می شود، اما طرفداران هیچ چیز انتقادی و خواستار توجه خود را مانند Ivar یا یکی از برادران دیگر نمی بینند. این مایه شرمساری است زیرا هویتسرک در نهایت با برادرش ایوار درگیر می شود. این رابطه در نهایت، و به طرز عجیبی، با فداکاری ایوار به پایان می رسد تا هویتسرک بتواند زندگی کند.

10 کاترین وینیک نقش خود را به عنوان لاگرتا نشان می دهد

لاگرتا یکی از بزرگ ترین شخصیت های زن تمام دوران است

وایکینگها: لاگرتا (کاترین وینیک) به گوشه ای نگاه می کند

راگنار و همه انتخاب‌های احمقانه‌اش را فراموش کنید، لاگرتا یکی از بهترین شخصیت‌های زن است که رسانه‌ها در مدت زمان طولانی تولید کرده‌اند. کار کاترین وینیک در به تصویر کشیدن او فوق‌العاده است و او احتمالاً بیش از هر کسی به جز فلوکی حالت چهره دارد. این مهم است زیرا سریال احساس می کند که نمی تواند به شخصیت های خود آزادی بیانی بدهد. وینیک شخصیت خود را به قدری خوب به تصویر می کشد که به محبوبیت طرفداران تبدیل شده است. این در واقع به نظر می رسد که بر طول عمر او در نمایش تاثیر گذاشته است. سازندگان مجبور بوده اند راه های خلاقانه ای برای زنده نگه داشتن او بیابند، علیرغم این واقعیت که او اکنون یک مادربزرگ پیر است. به طور جدی، به جای نمایش راگنار، باید نمایش او بود.

 

9 تراویس فیمل در نقش راگنار کوتاه می آید

فیمل بعد از فصل اول آتش را از دست داد

تصویر

طعنه آمیز با توجه به این که سریال اوست، اما تراویس فیمل برای تماشای فصل اول چندان جالب نیست. تا حدی به خاطر شخصیت پردازی و تا حدودی به این دلیل است که شخصیت او جز یک بار در ماه آبی هیچ کاری انجام نمی دهد. به این معنی نیست که فیمل به خوبی کار نمی کند و شخصیت خود را حفظ نمی کند. او فقط به اندازه برخی دیگر از شخصیت های سریال برای تماشا کردن احساس جذابیت نمی کند. زمانی که او در فصل اول شروع کرد، سرسخت و مبارز بود اما در عین حال جذاب بود. عزم او برای رفتن به غرب، او را دوست داشتنی کرد، علیرغم اینکه او برای کشتن مردم به آنجا می رفت. اما با پیشروی فصول، عملکرد فلیمل کاملاً به جایی نرسید. طرفداران بیشتر روی شخصیت های دیگر سرمایه گذاری کردند تا اینکه راگنار به طرز غم انگیزی کشته شد.

8 جسالین گیلسیگ نقش خود را در نقش سیگی هارالدسون انجام داد

او قدرت زیادی را روی این شخصیت سرمایه گذاری کرد

سیگی در وایکینگ ها از بالای شانه اش نگاه می کند.

در ابتدا، او زیاد به نظر نمی رسید، اما پسر، خودش را در آن شخصیت ریخت. او آنقدر روی سیگی سرمایه‌گذاری کرد که وقتی تصمیم گرفت ادامه دهد، نویسندگان سریال مجبور شدند از جسالین گیلسیگ بپرسند که آیا می‌توانند اپیزود ویژه‌ای را فقط برای او بنویسند تا به این شخصیت عدالت نهایی را که شایسته آن است بدهد. حق داشتند این کار را بکنند. سیگی نه تنها مورد علاقه طرفداران بود، بلکه یک شخصیت زن قدرتمند بود. Siggy برای خیلی بیشتر از یک جفت علایق عاشقانه نوشته شده است. او شهرت وحشتناکی در دنیای خود داشت، اما همچنان سخت مبارزه کرد تا خود را بازسازی کند. گیلسیگ چنان اجرای باورپذیری داشت که سریال برای مدتی بدون او واقعاً دردناک بود.

 

7 جنی ژاک و سارا گرین در نقش جودیت کوتاه می آیند

اما شخصیت هم خوب نوشته نشده بود

جودیت در اتاقی تاریک در وایکینگ ها به پایین نگاه می کند.

جودیت به عنوان علاقه عشقی به آتلستان، شخصیتی واقعاً افسانه‌ای ساخته شد. او عواقب جدی را متحمل شد و در چندین موقعیت خطرناک از جمله مجبور شدن به ازدواج با Aethelwulf درگیر شد. اما هیچ چیز واقعاً در مورد او به عنوان یک شخصیت احساس رضایت نمی کرد. او رشد نکرد و به سختی بیش از یک پیاده در طرح بود. جنی ژاک و سارا گرین هر دو نقش جودیت را بازی کردند و هیچکدام با وجود اینکه زمان زیادی را به نمایش گذاشتند، واقعاً عدالت او را رعایت نکردند. اگر بخواهیم منصفانه با آنها رفتار کنیم، داستان زیادی برای او وجود نداشت که بتواند آن را اشغال کند، بنابراین ممکن است نویسندگان بیشتر مقصر باشند. بنابراین شاید این نه جنی بود و نه سارا به خاطر کاستی هایش، اما در هر صورت، احساس درگیر شدن با اجرای آنها سخت بود.

6 گوستاف اسکارسگارد نقش خود را به عنوان فلوکی میخکوب کرد

او انیمیشن عجیب فلوکی را ساخت

Vikings Floki

برای به تصویر کشیدن یک شخصیت واقعاً عجیب و غریب بدون اینکه ترسناک شود، نیاز به نوع خاصی از افراد است. گوستاف اسکارسگارد با اجرای Floki آن را از پارک بیرون زد. جدی، چه شخصیت عجیبی. مطلقاً هر صحنه ای که او در آن حضور داشت، بسیار متحرک بود، بدون توجه به اینکه او اوقات خوبی را سپری می کرد یا نه. با وجود همه و همه انتخاب‌های وحشتناکش، او همچنان یک شخصیت سرگرم‌کننده برای تماشا بود، به‌گونه‌ای که برخی دیگر واقعاً اینطور نبودند. فلوکی به نمایشی که در آن بسیاری از شخصیت‌های واقعا بد، در بیش از چند صحنه وحشتناک، انتخاب‌های واقعاً بدی انجام می‌دهند، شادی را به ارمغان آورد. اما بیشتر از آن، اسکارسگارد به فلوکی لبه‌ای از غیرقابل‌پیش‌بینی را بخشید که بسیاری از شخصیت‌های مصمم را متعادل می‌کرد که به دنبال جرات و شکوه هستند.

 

5 آلیسا ساترلند نقش خود را به عنوان ملکه اسلاگ ثابت نمی کند

او کمی فراتر از رسیدن به وضعیت شرور انجام داد

Aslaug در وایکینگ ها بر تخت سلطنت خود می نشیند.

ملکه اسلاگ از ابتدا قرار بود شخصیتی دردسرساز باشد. به اعتبار او، آلیسا ساترلند به خوبی انجام داد که مطمئن شد طرفداران از شخصیت او به دلایل بیشتری متنفرند تا اینکه او جایگزین لاگرتا شود. مشکل این است که این بهترین دستاورد او بود. ساترلند شخصیت را فراتر از آن عمیق تر نکرد، که او را چیزی بیش از یک شخصیت شرور ساخت. او حالات چهره کمی داشت و انحراف صوتی کمی داشت که پشت سر گذاشتن بیشتر اجراهایش را دشوار می کرد. علاوه بر این، حرکات او اغلب سفت و روباتیک بود. همه را کنار هم بگذارید، و به نظر می رسید که او کمتر روی این شخصیت سرمایه گذاری کرده است. دوست داشتن او از هر لحاظ سخت بود، و زمانی که اسلاگ در نهایت کشته شد، اوضاع بهتر شد.

4 ناتان اوتول نقش خود را در نقش بیورن لوثبروک به عهده گرفت

متأسفانه، نقش فراتر از او پیر شد

بیورن به عنوان یک نوجوان در وایکینگ ها ظاهر می شود.

بچه به معنای واقعی کلمه آنقدر بزرگ شد که مجبور شدند او را از خط داستانی حذف کنند تا اینکه بتواند دوباره خودش را بازی کند. او یک پیشرفت منطقی از شخصیت دارد و وقتی روی صفحه است، صفحه را می دزدد. بیورن بزرگ‌ترین پسر راگنار و اسلاگ است، بنابراین او در جوانی کمی بیشتر از برخی از برادران دیگر وقت می‌گیرد. ناتان اوتول در نقش بیورن چنان کار خارق‌العاده‌ای انجام داد که وقتی الکساندر لودویگ او را برای بازی در نقش بیورن مسن‌تر به عهده گرفت، به نظر می‌رسید که این کاراکتر چیز کمی از دست داده است. دیگر همان احساس را نداشت، مثل یک جرقه ناپدید شده بود (مثلاً همسرش تورون ناپدید شد). مشکل این بود که آنها نمی‌توانستند منتظر بمانند تا او برای گذر زمان بعدی دوباره پیر شود. مایه شرمساری بود زیرا ناتان هر لحظه که روی پرده بود کار بسیار خوبی انجام داده بود.

 

3 امی بیلی نقش خود را به عنوان ملکه کوئنتریث ثابت نمی کند

تمرکز کافی وجود ندارد

Kwenthrith چیزی را نگه می‌دارد و با کسی پشت میز در وایکینگ‌ها صحبت می‌کند.

آنها خیلی تلاش کردند تا او را باحال، مکر و خطرناک جلوه دهند، اما او به درستی موفق نشد. در حالی که او بیشتر از تعداد زیادی از شخصیت‌ها انیمیشن داشت، اما امی بیلی با بازی خود در نقش ملکه کوئنتریث به سختی از موفقیت خود گذشت. بیشتر اوقات، شخصیت او به جای باور کردن، اجباری و بی دست و پا احساس می شد. لازم نیست هر شخصیت زن یک نیروگاه باشکوه باشد، و شخصیت او دارای ویژگی های شخصیتی فوق العاده قدرتمندی بود که می توانست با آنها عالی باشد. کوئنتریث تربیت وحشتناکی داشتو به شیوه های وحشتناکی مورد آزار و اذیت قرار گرفت. مشکل این است که او هرگز احساس نمی کرد که به نقطه خاصی متعهد است و این واقعاً به تصویر آسیب می رساند.

2 جورج بلاگدن نقش خود را به عنوان آتلستان میخکوب کرد

شخصیت آتلستان به داستان راگنار لوتبروک زندگی بخشید

آتلستان و راگنار با هم در وایکینگ ها دعا می کنند

تا زمانی که دوباره تبدیل شد و در یک اپیزود آتش‌سوزی سریع مرد، تماشای او بیشتر از بقیه لذت‌بخش بود. تماشای شخصیتی که به جای تبدیل موفقیت آمیز همه اطرافیانش به تغییر تبدیل می شود، جالب بود. و او چنان رشد شخصیتی شدیدی داشت که هر لحظه جورج بلاگدن روی پرده نمایش می‌رفت، لذتبخش بود. در تمام مدتی که آتلستان زنده بود، بیشتر شبیه داستان او بود تا راگنار. اگر قرار است ادیسه راگنار برای غارت به سمت غرب به انگلستان برود، پس ادیسه آتلستان باید به شرق برده شود و از همه چیز به جز کتاب مقدس او محروم شود. با این حال او با راگنار دوستی غیرمحتمل برقرار می کند و گاهی مشاور او می شود. او واقعاً نورافکن را دزدید و تمام راه را با آن دوید تا اینکه رفت.

 

1 کلایو استاندن نقش خود را به عنوان رولو میخکوب نمی کند

شخصیت او به جهات زیادی کشیده شده است

راگنار و رولو در وایکینگ ها روبه رو می شوند.

رولو شخصیت قانع‌کننده‌تری نسبت به راگنار نشان داد، اما دوست داشتن رولو اصلاً سخت است. او در طول نمایش فاقد عاملیت است و به راحتی تحت تأثیر شخصیت های دیگر قرار می گیرد. کلایو استاندن تقریباً چهار حالت چهره برای او دارد: بی حوصله، عصبانی، لبخند شیطنت آمیز، و چشمان مات و مبهوت. تماشای او بسیار جالب‌تر از برخی دیگر است، اما مشکل اینجاست که شخصیت او به جهات مختلف کشیده شده است. رولو به نظر راگنار وفادار به نظر می رسد، اما از اینکه لاگرتا برادرش را به جای او انتخاب کرد، ابراز تاسف می کند. بعداً، جارل بورگ او را تحت فشار قرار می دهد تا با راگنار بجنگد و بعداً هنوز با برادرش بازمی گردد. تنها زمانی که شخصیت او معنا پیدا می کند، زمانی است که طبیعت راحت او، خشم پرنسس گیسلا را از ازدواج با او جذب می کند. برای تطبیق تمام برنامه‌ها با او، جای تعجب نیست که آقای استندن برای حفظ اجرای عالی کمی مشکل داشت.

نظرات

نظر خود را به اشتراک بگذارید

امتیاز شما 0